( آتش سوز ) ( اسم ) حریق آتش سوزی .
اتش سوز
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( آتش سوز ) آتش سوز. [ ت َ ] ( اِ مرکب ) آتش سوزان. حریق. ( دهار ) :
بر آتش سوز گردآید همه کس
تو بر فریاد آتش سوز من رس.
بر آتش سوز گردآید همه کس
تو بر فریاد آتش سوز من رس.
( ویس و رامین ).
فرهنگ عمید
( آتش سوز ) ۱. چیزی که در آتش سوخته باشد.
۲. برافروزندۀ آتش.
۳. حریق، آتش سوزی: بر «آتش سوز» گرد آید همه کس / تو هم فریاد آتش سوز من رس (فخرالدین اسعد: ۳۰۷ ).
۲. برافروزندۀ آتش.
۳. حریق، آتش سوزی: بر «آتش سوز» گرد آید همه کس / تو هم فریاد آتش سوز من رس (فخرالدین اسعد: ۳۰۷ ).
کلمات دیگر: