کلمه جو
صفحه اصلی

یک وجبی

فارسی به انگلیسی

tiny, very young, wee, naughty, whippersnapper

tiny, wee, naughty


whippersnapper


فرهنگ فارسی

(صفت ) ۱- بقدریکوجب چیزی که یکوجب درازا داشته باشد. ۲- دراز طولانی : دکتر نعمت آقا بالای سر زن می آمد ونسخه های یکوجبی برایش مینوشت . ۳- بسیار کوتاه قد : پسر. یکوجبی چه حرفهای بزرگ بزرگ می زند.

فرهنگ معین

( ~. وَ جَ ) (ص نسب . ) (عا. ) ۱ - به قدر یک وجب . ۲ - بسیار کوتاه قد.

لغت نامه دهخدا

یک وجبی. [ ی َ / ی ِ وَ ج َ ] ( ص نسبی ) به اندازه یک وجب. به بلندی یک وجب. || مجازاً حقیر و کوچک. ( یادداشت مؤلف ). مرادف نیم وجبی و آن تعبیری طعن آمیز است کودکی را که قصد نیرنگ یا عمل ناروا دارد: این یک وجبی سر من می خواهد کلاه بگذارد!


کلمات دیگر: