کلمه جو
صفحه اصلی

جان افشانی

فرهنگ فارسی

عمل جان افشاندن

لغت نامه دهخدا

جان افشانی. [ اَ ] ( حامص مرکب ) عمل جان افشاندن. جان دادن :
سعدیا هرکه ندارد سر جان افشانی
مرد آن نیست که در حلقه عشاق آید.
سعدی.
همچو گل بر چمن از باد میفشان دامن
زانکه در پای تو دارم سر جان افشانی.
حافظ.
رجوع به جان افشاندن شود.

فرهنگ عمید

=جان فشانی: سعدیا هرکه ندارد سر جان افشانی / مردِ آن نیست که در حلقهٴ عشاق آید (سعدی۲: ۴۴۷ ).

پیشنهاد کاربران

جان بخشیدن


فدا کردن جان در برابر دشمن


کلمات دیگر: