کمان ابرو
فارسی به انگلیسی
لغت نامه دهخدا
کمان ابرو. [ ک َ اَ ] ( ص مرکب ) از اسمای محبوب است. ( آنندراج ). کسی که ابروی وی خمیده مانند کمان باشد. ( ناظم الاطباء ). معشوقی که ابروان او مانند کمان منحنی باشد. ( فرهنگ فارسی معین ). آنکه ابرویی مقوس و بخم دارد. صاحب ابرویی چون کمان مقوس. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
بیان کنم صفت حسن آن کمان ابرو
اگر به بازوی طبع آیدم کمان سخن.
نمانده بهره و حظ و نصیب و تیر مرا.
با کمان ابرو اگر جنگ نیاغازی به.
باید که سپر باشد پیش همه پیکانها.
عاشق آن است که بر دیده نهد پیکان را.
کس ندانم که صید تیر تو نیست.
که دل به دست کمان ابرویی ست کافرکیش.
که ساقیان کمان ابرویت زنند به تیر.
در لحد ماه کمان ابروی من منزل کرد.
به تیر غمزه صیدش کرد چشم آن کمان ابرو.
چه حرف است اینکه از آتش کمان کم زور می گردد.
بیان کنم صفت حسن آن کمان ابرو
اگر به بازوی طبع آیدم کمان سخن.
سوزنی.
ز شست زلف کمان ابروان و تیر قدان نمانده بهره و حظ و نصیب و تیر مرا.
سوزنی.
سپر صبر تحمل نکند تیر فراق با کمان ابرو اگر جنگ نیاغازی به.
سعدی.
هر کو نظری دارد با یار کمان ابروباید که سپر باشد پیش همه پیکانها.
سعدی.
سروبالای کمان ابرو اگر تیر زندعاشق آن است که بر دیده نهد پیکان را.
سعدی.
در همه شهر ای کمان ابروکس ندانم که صید تیر تو نیست.
سعدی.
چو بید بر سر ایمان خویش می لرزم که دل به دست کمان ابرویی ست کافرکیش.
حافظ.
حدیث توبه در این بزمگه مگو حافظکه ساقیان کمان ابرویت زنند به تیر.
حافظ.
آه و فریاد که از چشم حسود مه چرخ در لحد ماه کمان ابروی من منزل کرد.
حافظ.
اگرچه مرغ زیرک بود حافظ در هواداری به تیر غمزه صیدش کرد چشم آن کمان ابرو.
حافظ.
ز آه آتشین من نشد نرم آن کمان ابروچه حرف است اینکه از آتش کمان کم زور می گردد.
صائب ( از آنندراج ).
و رجوع به کَمان ِ ابرو ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ذیل ترکیبهای کمان شود.فرهنگ عمید
معشوقی که ابروهای منحنی مانند کمان دارد: بعد از اینم چه غم از تیر کج انداز حسود / چو به محبوب کمان ابروی خود پیوستم (حافظ: ۶۳۰ ).
کلمات دیگر: