کلمه جو
صفحه اصلی

شیرینه

فرهنگ فارسی

۱ - زرد زخم شیرینک . ۲ - چوبی که جغرات را زنند تا مسکه بر آید .

لغت نامه دهخدا

شیرینه. [ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) شیرینک و جوشی که در اندام و روی کودکان بهم رسد. ( از برهان ) ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ). سعفه. سعفه رطبه. شیرینج. شیرینک. شکوفه. زردزخم. ( یادداشت مؤلف ).شیرین. شیرونه. شیرینک. ( از آنندراج ) ( انجمن آرا ). ریشی است که بر سر کودکان برآید. ( زمخشری ). سعفه. ( دهار ). شیرینک. ( فرهنگ جهانگیری ). سعفه و شیرینه ، بژه هایی بود که بر سطح تن برآید و غار نباشد یعنی بگوشت اندر دور فرونشود لیکن بعضی پهن باز شود و درد و سوزش و خارش کمتر بود و سعفه بیشتری بر پوست سر آید و شیرینه بر روی و دیگر اندامها باشد و سوزش شیرینه بیشتر از سوزش سعفه باشد و ترابنده تر از سعفه بود. و آنچه از سعفه ترابد ریمی بود غلیظ و لزج باشد که قوام آن چون انگبین بود و باشد که رقیق تر بود و باشد که خشک بود و هیچ از وی نترابد و باشد که شوره برآرد همچون نمک و آنچه از شیرینه ترابد رقیق باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ): سعفة؛ شیرینه که بر سر و روی کودک برآید. سعف ؛ شیرینه که بر پتفوز شتر و سر و روی آن مانند گر بیرون آید و موی مژه و جز آن بریزاند. || اواغی ؛ شیرینه که در کشتزار افتد. ( منتهی الارب ). مرق ، مرقة؛ شیرینه که درکشت و پالیز افتد. ( منتهی الارب ). || بیماریی در ستور. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ). || چوبی که بدان چغرات را بشورانند تا مسکه برآید. ( از برهان ) ( از فرهنگ فارسی معین ) ( ناظم الاطباء ). || شبنم. ( ناظم الاطباء ) ( یادداشت مؤلف ). || ( ص نسبی ) منسوب به شیر. شیرین :
گر ز لبی شربت شیرین چشند
دست به شیرینه به رویش کشند.
نظامی.

فرهنگ عمید

= شیرینک

شیرینک#NAME?


دانشنامه عمومی

شیرینه، گِلی ناز (نام علمی: Glinus lotoides) نام یک گونه از سرده شیرینه است.


کلمات دیگر: