شکوک
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
جمع شک
۱ - گمان مقابل یقین جمع : شکوک . ۲ - تردید کردن در تکلیف شرع مانند تردید در رکعات نماز . یابه شک افتادن ( در افتادن ) . شک کردن ارتیاب .
اشتر که کوهانش پیدا نبود تا فربه است یا نه جمع شک .
لغت نامه دهخدا
شکوک. [ ش َ ] ( ع ص ) ماده شتر بسیارموی که فربهی و لاغری آن پیدا نبود. یا آن که پیه کوهان آن معلوم نباشد. ج ، شُک . ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). اشتر که کوهانش پیدا نبود تا فربه هست یا نه. ( از مهذب الاسماء ).
شکوک. [ ش ُ ]( ع اِ ) ج ِ شَک . ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). گمانها. شبهه ها. ( مقدمه لغت میر سیدشریف جرجانی ص 3 ) :... و فرونهادن بار امل در مهب شکوک. ( کلیله و دمنه ). رجوع به شک شود. || شک. شبهه. تردید. ( ناظم الاطباء ).
شکوک . [ ] (ص ) عفص . گس . گلوگیر. سلوک . (یادداشت مؤلف ) : سیب ترش اندرسردی به اول درجه دوم است سیب شکوک خشک بود و معده را سره باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). هرچه پوست دهان را میساید در وی اثر کند هرگاه چیزی بساید که از بسودن آن آسانی یابد داند که شیرین است و آنچه پوست دهان را فراهم کشد داند که شکوک است ، یعنی عفص و آنچه پوست دهان را بگزد داند که ترش است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). هرچه ترش است و هرچه شکوک است همه سرد باشد و شکوک را به تازی عفص گویند. (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
شکوک . [ ش َ ] (ع ص ) ماده شتر بسیارموی که فربهی و لاغری آن پیدا نبود. یا آن که پیه کوهان آن معلوم نباشد. ج ، شُک ّ. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اشتر که کوهانش پیدا نبود تا فربه هست یا نه . (از مهذب الاسماء).
شکوک . [ ش ُ ](ع اِ) ج ِ شَک ّ. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گمانها. شبهه ها. (مقدمه ٔ لغت میر سیدشریف جرجانی ص 3) : ... و فرونهادن بار امل در مهب شکوک . (کلیله و دمنه ). رجوع به شک شود. || شک . شبهه . تردید. (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
شکّ#NAME?