کلمه جو
صفحه اصلی

شیع

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - دوستان یاران پیروان کسی جمع : شیع اشیاع : اکثر شیعه شرک در شرک فنا افتادند . ۲ - گروهی از مسلمانان که معتقد به امامت بلا فضل علی ابن ابی طالب و فرزندان او هستند . توضیح شیعه چنان که گمان می کنند جمع یا اسم جمع نیست . بلکه شیعه بر واحد و تثنیه و جمع و مذکر و مونث بیک لفظ و یک معنی اطلاق میشوند اصل شیعه گروهی از مردم است که انسان را یاری می کند و در گروه او در آید شیعه وی است ( صفت ) منسوب به شیعه یک تن از فرقه شیعه جمع : شیعیان .
تابع پیرو جمع شیعائ یا شریک

لغت نامه دهخدا

شیع. [ ش َ ] ( ع اِ ) شیربچه. ج ، اَشْیاع. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بچه دوم که در میان او و بچه اول ، دیگری زاده نشده باشد. گویند: هذا شیع هذا. || مثل و مانند. || مقدار و اندازه. گویند: اقام فلان شهراً او شیعه. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || به معنی شوع است. ( منتهی الارب ). رجوع به شوع شود. || عده و مقدار و مدت : آتیک غداً او شیعه ؛ ای بعده بمقدار و مدة. ( از ناظم الاطباء ).

شیع. [ ش َ ] ( ع مص ) شیوع. مشاع. مشاعه. شیعان. شیعوعة. ظاهر و هویدا گردیدن چیزی. ( ناظم الاطباء ). آشکار شدن خبر. ( از منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ) ( دهار ). آشکار شدن و فاش شدن. ( آنندراج ). || آشکار و هویدا کردن چیزی : شعت بالشی ٔ. || پر کردن آوند را: شاع الاناء. || شاعکم السلام ؛ مثل علیکم السلام است ، یعنی صاحب و رفیق باد شما را سلامت و تابع و پیرو و لازم غیرمفارق باد، و یا پر کند شما را سلامت. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

شیع. ( ع ص ، اِ ) تابع و پیرو. ( آنندراج ): هو شیع نساء؛ او تابع رأی زنان و آمیزش کننده با آنهاست. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

شیع. [ ی َ ] ( ع اِ ) ج ِ شیعة. ( منتهی الارب ) ( ترجمان القرآن ص 63 ) ( ناظم الاطباء ) ( دهار ) ( اقرب الموارد ). ج ِ شیعه. گروهها. ( مقدمه لغت میر سیدشریف جرجانی ص 3 ). رجوع به شیعة شود.

شیع. [ ش َی ْ ی ِ ] ( ع ص ، اِ ) تابع و پیرو. ج ، شُیَعاء. گویند: هم شیعاء؛ ای کل واحد شیع لصاحبه. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). || شریک ، گویند: هذا شیع هذا؛ یعنی این شریک است در امری مشاع با وی. ( از اقرب الموارد ).

شیع. (ع ص ، اِ) تابع و پیرو. (آنندراج ): هو شیع نساء؛ او تابع رأی زنان و آمیزش کننده با آنهاست . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).


شیع. [ ش َ ] (ع اِ) شیربچه . ج ، اَشْیاع . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بچه ٔ دوم که در میان او و بچه ٔ اول ، دیگری زاده نشده باشد. گویند: هذا شیع هذا. || مثل و مانند. || مقدار و اندازه . گویند: اقام فلان شهراً او شیعه . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || به معنی شوع است . (منتهی الارب ). رجوع به شوع شود. || عده و مقدار و مدت : آتیک غداً او شیعه ؛ ای بعده بمقدار و مدة. (از ناظم الاطباء).


شیع. [ ش َ ] (ع مص ) شیوع . مشاع . مشاعه . شیعان . شیعوعة. ظاهر و هویدا گردیدن چیزی . (ناظم الاطباء). آشکار شدن خبر. (از منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (دهار). آشکار شدن و فاش شدن . (آنندراج ). || آشکار و هویدا کردن چیزی : شعت بالشی ٔ. || پر کردن آوند را: شاع الاناء. || شاعکم السلام ؛ مثل علیکم السلام است ، یعنی صاحب و رفیق باد شما را سلامت و تابع و پیرو و لازم غیرمفارق باد، و یا پر کند شما را سلامت . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).


شیع. [ ش َی ْ ی ِ ] (ع ص ، اِ) تابع و پیرو. ج ، شُیَعاء. گویند: هم شیعاء؛ ای کل واحد شیع لصاحبه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از آنندراج ). || شریک ، گویند: هذا شیع هذا؛ یعنی این شریک است در امری مشاع با وی . (از اقرب الموارد).


شیع. [ ی َ ] (ع اِ) ج ِ شیعة. (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ص 63) (ناظم الاطباء) (دهار) (اقرب الموارد). ج ِ شیعه . گروهها. (مقدمه ٔ لغت میر سیدشریف جرجانی ص 3). رجوع به شیعة شود.


فرهنگ عمید

= شیعه

شیعه#NAME?


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی شِیَعِ: فرقه ها (جمع شیعه)
ریشه کلمه:
شیع (۱۲ بار)

«شِیَع» از نظر لغت، به معنای فرقه ها، دسته ها و پیروان افراد مختلف است; بنابراین، مفرد آن «شیعه» به معنای دسته ای است که پیروی از مکتب یا شخص معینی می کند.
این معنای لغوی شیعه است ولی اصطلاحاً معنای خاصی دارد و به کسانی گفته می شود که بعد از پیامبر(صلی الله علیه وآله) پیرو مکتب امیر مؤمنان علی(علیه السلام) می باشند، و نباید معنای لغوی و اصطلاحی آن را با هم اشتباه کرد.
بنابراین «شِیَع» جمع «شِیْعه» به جمعیت و گروهی گفته می شود که: دارای خط مشترکی هستند; «راغب» در کتاب «مفردات» می گوید: «شِیَع» از مادّه «شیاع» به معنای «انتشار و تقویت» است، و «شاَع الْخَبَرُ» هنگامی گفته می شود که خبری متعدد و قوی شود، و «شاعَ الْقَوْمُ» هنگامی گفته می شود که جمعیتی منتشر و فراوان گردند، و «شیعه» به کسانی می گویند که: «انسان به وسیله آنها قوی می شود».
مرحوم «طبرسی» در «مجمع البیان» اصل آن را از «مشایعت» به معنای «متابعت» دانسته و می گوید: «شیعه» به معنای پیرو و تابع است، و شیعه علی(علیه السلام) به پیروان او و آنهایی که اعتقاد به امامتش دارند، گفته می شود. حدیث معروف «امّ سلمه» از پیامبر(صلی الله علیه وآله): شِیْعَةُ عَلِیٍّ هُمُ الْفائِزُونَ یَوْمَ الْقِیامَةِ «پیروان علی(علیه السلام)نجات یابندگان در قیامت هستند» نیز اشاره به همین معناست.
به هر حال، چه اصل این کلمه را از «شیاع» به معنای انتشار و تقویت بدانیم، یا از «مشایعت» به معنای متابعت، دلیل بر وجود یک نوع همبستگی فکری و مکتبی در مفهوم «شیعه و تشیّع» است. ضمناً، تعبیر به «شِیَع» درباره اقوام گذشته دلیل بر این است که آنها در مبارزه خود با پیامبران به صورت پراکنده عمل نمی کردند، بلکه، دارای خط مشترک و برنامه واحدی بودند که با عملکردهای هماهنگ تقویت می شد.


کلمات دیگر: