کلمه جو
صفحه اصلی

ابوالفوارس

فارسی به انگلیسی

father of horsemen

فرهنگ فارسی

ابن خازن کاتب

لغت نامه دهخدا

ابوالفوارس . [ اَ بُل ْ ف َ رِ ] (اِخ ) ابن عضدالدوله . رجوع به ابوالفوارس شرف الدوله ... شود.


ابوالفوارس . [ اَ بُل ْ ف َ رِ ] (اِخ ) احمدبن علی . پنجمین و آخرین آل اخشید. (از 357 تا 358 هَ . ق .). رجوع به آل اخشید شود.


ابوالفوارس . [ اَ بُل ْ ف َ رِ ] (اِخ ) بکتوزون الحاجب . رجوع به بکتوزون ابوالفوارس ... شود.


ابوالفوارس . [ اَ بُل ْ ف َ رِ ] (اِخ ) طغانشاه بن الب ارسلان محمدبن چغری بیک بن میکائیل بن سلجوق :
ابوالفوارس خسرو طغانشه آن ملکی
که شاهی از اثرجاه او برد مقدار.

ازرقی .


رجوع به طغانشاه ... شود.

ابوالفوارس . [ اَ بُل ْ ف َ رِ ] (اِخ ) عبدالملک بن نوح بن نصربن احمد سامانی . رجوع به عبدالملک ... شود.


ابوالفوارس . [ اَ بُل ْ ف َ رِ ] (اِخ ) قناوزی (خواجه عمید...). او بفرمان امیر نوح بن منصوربن نوح بن نصربن احمد سامانی (366 - 387 هَ . ق .) سندبادنامه را از پهلوی بفارسی آورده است .


ابوالفوارس . [ اَ بُل ْ ف َ رِ ] (اِخ ) قوام الدوله ... رجوع به ابوالفوارس بن بهاءالدوله ... شود.


ابوالفوارس . [ اَ بُل ْ ف َ رِ ] (اِخ ) ملک العزیز ظهیرالدین سیف الاسلام طغتکین بن ایوب بن شاذی بن مروان . صاحب برادر سلطان صلاح ایوبی فرمانروای یمن (577 - 593 هَ . ق .).


ابوالفوارس . [ اَ بُل ْ ف َ رِ ](اِخ ) ابن ابی منصور. او راست : رساله ای در اصطرلاب .


ابوالفوارس . [ اَ بُل ْ ف َ رِ ] (اِخ ) حسن (امیر...) ابن محمد معروف به ابن اعوج . رجوع به ابن اعوج ... و رجوع به حسن بن محمد ابوالفوارس ... شود.


ابوالفوارس . [ اَ بُل ْ ف َ رِ ] (اِخ ) حیص بیص رازی . رجوع به سعدبن محمدبن سعد... شود.


ابوالفوارس. [ اَ بُل ْ ف َ رِ ]( اِخ ) ابن ابی منصور. او راست : رساله ای در اصطرلاب.

ابوالفوارس. [ اَ بُل ْ ف َ رِ ] ( اِخ ) ابن اعوج امیرحسن. رجوع به ابن اعوج... شود.

ابوالفوارس. [ اَ بُل ْ ف َ رِ ] ( اِخ ) ابن بهاءالدوله بویهی. مشهور به قوام الدوله. سلطان الدوله ابوشجاع بن بهاءالدوله پس از پدر بجای او نشست و از جمله برادران خود جلال الدوله را ببصره فرستادو حکومت کرمان به ابوالفوارس داد و ابوالفوارس در کرمان مکنتی بیندوخت و روی بمخالفت سلطان الدوله آوردو بولایت فارس شد و بر شیراز مستولی گشت و سلطان الدوله بمحاربه برادر توجه کرد و ابوالفوارس شکست یافت و بکرمان گریخت و از آنجا بجانب خراسان شتافت و بسلطان محمود غزنوی پیوست و سلطان ابوسعید طائی را با فوجی از سپاه مصحوب ابوالفوارس بجانب فارس و کرمان گسیل کرد و سلطان الدوله از این معنی خبر یافت و از بغداد بجانب شیراز شتافت و آن مملکت را مضبوط ساخت و ابوالفوارس بکرمان رفت و سلطان الدوله با لشکری گران متوجه کرمان شد و ابوالفوارس از کرمان به بطائح گریخت و در سلک اصحاب مهذب الدوله انتظام یافت و بعد از آن رسل و رسائل آغاز آمد و شد کردند و میان سلطان الدوله و ابوالفوارس قاعده مصالحه تأکید پذیرفت بدین موجب که کرمان بدستور معهود به ابوالفوارس متعلق باشد و دیگر با سلطان الدوله مخالفت نکند. ابوکالیجار پس از مرگ سلطان الدوله بشیراز توجه کرد و میان او و عمش ابوالفوارس که حاکم کرمان بود آتش جنگ و نزاع مشتعل گشت و مدت مخالفت ایشان امتداد یافت گاهی غلبه بجانب ابوکالیجار بود و گاهی در طرف ابوالفوارس تا در سنه خمس عشر و اربعمائه ابوالفوارس درگذشت و زمام ایالت فارس و کرمان من حیث الاستقلال در قبضه اقتدار ابوکالیجار در آمد. ( نقل باختصار از حبیب السیر ). و قاضی نوراﷲ وفات او را به سال تسععشر و اربعمائه ( 419 هَ. ق. ) آورده است. و در نخبةالدهر دمشقی آمده است :و لما انهزم ابوالفوارس بن بهاءالدوله من اخیه سلطان الدولةبن بویه اباع جوهرین کانا علی جبهة فرسه لیمین الدوله بعشرین الف دینار فقال له من غلطک تجعل هذا علی جبهة فرسک و هذه قیمتها. و نیز رجوع به ترجمه تاریخ یمینی چ طهران ص 382، 383، 389، 390، 391 شود.

ابوالفوارس. [ اَبُل ْ ف َ رِ ] ( اِخ ) ابن خازل کاتب. حسین بن علی بن حسین. وفات 502 هَ. ق. رجوع به حسین بن علی... شود.

ابوالفوارس . [ اَ بُل ْ ف َ رِ ] (اِخ ) ابن اعوج امیرحسن . رجوع به ابن اعوج ... شود.


ابوالفوارس . [ اَ بُل ْ ف َ رِ ] (اِخ ) ابن بهاءالدوله بویهی . مشهور به قوام الدوله . سلطان الدوله ابوشجاع بن بهاءالدوله پس از پدر بجای او نشست و از جمله ٔ برادران خود جلال الدوله را ببصره فرستادو حکومت کرمان به ابوالفوارس داد و ابوالفوارس در کرمان مکنتی بیندوخت و روی بمخالفت سلطان الدوله آوردو بولایت فارس شد و بر شیراز مستولی گشت و سلطان الدوله بمحاربه ٔ برادر توجه کرد و ابوالفوارس شکست یافت و بکرمان گریخت و از آنجا بجانب خراسان شتافت و بسلطان محمود غزنوی پیوست و سلطان ابوسعید طائی را با فوجی از سپاه مصحوب ابوالفوارس بجانب فارس و کرمان گسیل کرد و سلطان الدوله از این معنی خبر یافت و از بغداد بجانب شیراز شتافت و آن مملکت را مضبوط ساخت و ابوالفوارس بکرمان رفت و سلطان الدوله با لشکری گران متوجه ٔ کرمان شد و ابوالفوارس از کرمان به بطائح گریخت و در سلک اصحاب مهذب الدوله انتظام یافت و بعد از آن رسل و رسائل آغاز آمد و شد کردند و میان سلطان الدوله و ابوالفوارس قاعده ٔ مصالحه تأکید پذیرفت بدین موجب که کرمان بدستور معهود به ابوالفوارس متعلق باشد و دیگر با سلطان الدوله مخالفت نکند. ابوکالیجار پس از مرگ سلطان الدوله بشیراز توجه کرد و میان او و عمش ابوالفوارس که حاکم کرمان بود آتش جنگ و نزاع مشتعل گشت و مدت مخالفت ایشان امتداد یافت گاهی غلبه بجانب ابوکالیجار بود و گاهی در طرف ابوالفوارس تا در سنه ٔ خمس عشر و اربعمائه ابوالفوارس درگذشت و زمام ایالت فارس و کرمان من حیث الاستقلال در قبضه ٔ اقتدار ابوکالیجار در آمد. (نقل باختصار از حبیب السیر). و قاضی نوراﷲ وفات او را به سال تسععشر و اربعمائه (419 هَ . ق .) آورده است . و در نخبةالدهر دمشقی آمده است :و لما انهزم ابوالفوارس بن بهاءالدوله من اخیه سلطان الدولةبن بویه اباع جوهرین کانا علی جبهة فرسه لیمین الدوله بعشرین الف دینار فقال له من غلطک تجعل هذا علی جبهة فرسک و هذه قیمتها. و نیز رجوع به ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ طهران ص 382، 383، 389، 390، 391 شود.


ابوالفوارس . [ اَ بُل ْ ف َ رِ ] (اِخ ) شاه شجاع بن مبارزالدین محمد از آل مظفر:
خیال آب خضر بست و جام کیخسرو
بجرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد.

حافظ.


رجوع به شاه شجاع ... شود.

ابوالفوارس . [ اَ بُل ْ ف َ رِ ] (اِخ ) شرف الدوله و زین الملة شیرزیل بن فناخسرو عضدالدوله . صاحب حبیب السیر گوید: او در وقت فوت پدر خودعضدالدوله ولایت کرمان داشت و چون خبر فوت پدر شنید بصوب شیراز توجه کرد و در شیراز وزیر عضد الدوله نصربن هرون نصرانی را که از این پیش از وی آزرده خاطر بود بکشت و پس از ضبط مملکت فارس در اوائل سال 375 هَ. ق . لشکر باهواز کشید و برادر خود ابوالحسین احمد را که از قبل صمصام الدولةبن عضدالدوله حاکم اهواز بود منهزم کرد و سپس ببصره شد و در ماه رجب سنه ٔ مذکوره آنجا را نیز تحت تصرف درآورد و در اوائل سال 376 متوجه بغداد گشت و برادرش صمصام الدوله که در بغداد امیرالامرا بود به امید مرحمت نزد او رفت شرف الدوله نخست برادر را تعظیم و تکریم کرد و چون از مجلس بیرون رفت به اخذ و قیدش حکم فرمود و به استقلال قرب دو سال دیگر بدولت و اقبال گذرانید و در سال 379 هَ . ق . درگذشت . و در ترجمه ٔ تاریخ یمینی آمده است که در رجب سنه ٔ خمس و سبعین و ثلثمائه (375 هَ . ق .) بصره را مستخلص کرد و روی به بغداد نهاد تا جای پدر بگیرد و چون خبر قدوم او برسید صمصام الدوله بحکم کبر سن بمدارات و مجانبت جانب ممارات و تفادی از وحشت و تجافی از کراهیت او پیش باز رفت و ندانست که نیامی گنجای دوتیغ ندارد و از کمانی دو تیر انداختن صورت نبندد. ابوالفوارس او را بنواخت و گستاخ گردانید پس او را بگرفت و چشمها داغ کرد و بقلعه گیوستان فرستاد بجانب عمان و ملک مستخلص کرد و امیرالمؤمنین الطائعﷲ او راشرف الدوله و زین الملة لقب داد و دو سال پادشاهی کردو در جمادی الاَّخره ٔ سنه ٔ تسع و سبعین بمفاجات فروشد.و رجوع به مجمل التواریخ چ طهران ص 395 ببعد شود.


ابوالفوارس . [ اَ بُل ْ ف َ رِ ] (اِخ ) شیرزیل . شیردل یا شیرذیل . رجوع به ابوالفوارس شرف الدوله ... شود.


ابوالفوارس . [ اَ بُل ْ ف َ رِ] (اِخ ) ابن سیف الدوله حمدانی . صاحب حبیب السیر گوید: در سنه ٔ تسع و خمسین و ثلثمائه (359 هَ . ق .) حمدان بن ناصرالدولة به رحبه خروج کرده و برادر خود ابوالبرکات را که درآن دیار بود بکشت و ابوتغلب برادر دیگر ابوالفوارس را بجنگ حمدان نامزد کرد و چون ابوالفوارس به رحبه رسید با حمدان اتفاق کرده و شعار مخالفت ابوتغلب ظاهر گردانید و ابوتغلب بوعده و وعید او رافریب داده بازطلبید و ابوالفوارس بار دیگر نزد برادر مهتر رفت و او وی را بند کرد و بعد از آن برادران دیگر ابراهیم و حسین از ابوتغلب گریخته در دامن دولت حمدان آویختند. رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 392 شود.


ابوالفوارس . [ اَ بُل ْ ف َرِ ] (اِخ ) سعدبن محمدبن سعدبن صیفی تمیمی . ملقب بشهاب الدین و مشهور به حیص بیص . رجوع به سعد... شود.


ابوالفوارس . [ اَبُل ْ ف َ رِ ] (اِخ ) ابن خازل کاتب . حسین بن علی بن حسین . وفات 502 هَ . ق . رجوع به حسین بن علی ... شود.


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ابوالفوارس (ابهام زدایی). ابوالفوارس ممکن است اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: • ابوالفوارس شاه شجاع کرمانی، از صوفیان قرن سوم• ابوالفوارس احمد بن فضل عنبری اصفهانی، از محدّثین اصفهان• شرف الدوله ابوالفوارس شیردل دیلمی، از امیران آل بویه و برادر بزرگتر صمصام الدوله و بهاءالدوله دیلمی• قوام الدوله ابوالفوارس بن بهاءالدوله، از شخصیت های خاندان آل بویه در کرمان
...


کلمات دیگر: