اکرام کردن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
گرامی داشتن گرامی شمردن احترام کردن .
لغت نامه دهخدا
اکرام کردن. [ اِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) گرامی داشتن. گرامی شمردن. احترام کردن :
بندگان در خدمت او چون خداوندان شدند
از بس اکرام و خداوندی که با ایشان کند.
به نزد خودش خواند و اکرام کرد.
که اکرام حجاج یوسف نکرد.
کسی نکرد چو ما اهل درد را اکرام
چو خامه جا به سرماست زخم کاری را.
بندگان در خدمت او چون خداوندان شدند
از بس اکرام و خداوندی که با ایشان کند.
امیرمعزی ( از آنندراج ).
پسند آمدش حسن گفتار مردبه نزد خودش خواند و اکرام کرد.
( بوستان ).
حکایت کنند از یکی نیکمردکه اکرام حجاج یوسف نکرد.
( بوستان ).
به خدمتش اقدام نمایند و اکرام کنند. ( گلستان ). شیادی.... قصیده ای پیش ملک برد در جمله شاعران نعمت بسیارش فرمود و اکرام کرد. ( گلستان ).کسی نکرد چو ما اهل درد را اکرام
چو خامه جا به سرماست زخم کاری را.
ملامفید بلخی ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: