سخت و درشت
کنبل
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کنبل. [ کُم ْ ب ُ ] ( ع ص ) سخت و درشت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از محیط المحیط ).
کنبل. [کَم ْ ب َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان زیرکوه باشت و بابویی است که در بخش گچساران شهرستان بهبهان واقع است و 160 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
کنبل. [کَم ْ ب َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان زیرکوه باشت و بابویی است که در بخش گچساران شهرستان بهبهان واقع است و 160 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
کنبل . [ کُم ْ ب ُ ] (ع ص ) سخت و درشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط).
کنبل . [کَم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان زیرکوه باشت و بابویی است که در بخش گچساران شهرستان بهبهان واقع است و 160 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
کلمات دیگر: