کلمه جو
صفحه اصلی

مختبی

فرهنگ فارسی

پنهان شده

لغت نامه دهخدا

مختبی. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) پنهان و مخفی شده. مُخَتبِی :
هیچ می گویند کان خانه تهی است
بلکه صاحب خانه جان مختبی است.
مولوی.
و رجوع به اختباء شود.
- مختبی کردن ؛ پنهان کردن :
کرده یوسف را نهان و مختبی
حیلت اخوان ز یعقوب نبی.
مولوی.
رجوع به ماده قبل شود.

مختبی ٔ. [ م ُ ت َ ب ِءْ ] ( ع ص ) ( از «خ ب ء» ) پنهان و مخفی و پوشیده. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || پنهان کننده و پوشنده. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). و رجوع به ماده بعد شود.

مختبی ٔ. [ م ُ ت َ ب ِءْ ] (ع ص ) (از «خ ب ء») پنهان و مخفی و پوشیده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پنهان کننده و پوشنده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.


مختبی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) پنهان و مخفی شده . مُخَتبِی ٔ :
هیچ می گویند کان خانه تهی است
بلکه صاحب خانه جان مختبی است .

مولوی .


و رجوع به اختباء شود.
- مختبی کردن ؛ پنهان کردن :
کرده یوسف را نهان و مختبی
حیلت اخوان ز یعقوب نبی .

مولوی .


رجوع به ماده ٔ قبل شود.


کلمات دیگر: