عکس انداختن
فارسی به انگلیسی
to take a photograph, to have one's photograph taken
picture
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - منعکس شدن انعکاس یافتن پرتو افکندن . ۲ - عکس برداشتن .
لغت نامه دهخدا
عکس انداختن. [ ع َ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) منعکس شدن. انعکاس یافتن. پرتو افکندن. || عکس برداشتن. ( فرهنگ فارسی معین ). عکس گرفتن.
کلمات دیگر: