کلمه جو
صفحه اصلی

عوه

فرهنگ فارسی

ابن حجیبه بن وهب ابن حاضر بن وهب بن حرث بن مجزم بن سامه ابن لوی جدی است جاهلی و بطنی از سامه ابن لوی را تشکیل میدهد که به عوی مشهور است

لغت نامه دهخدا

( عوة ) عوة. [ ع َوْ وَ ] ( ع مص ) به معانی مصدر عُواء است. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). رجوع به عواء شود. || ( اِ ) آواز و فریاد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || کون و بن.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). عُوّة. رجوع به عُوّة شود. || نشانی است از سنگ که بر زمین های سخت نصب کنند. ( از اقرب الموارد از لسان ). || ( اِخ ) نام مردی است. ( منتهی الارب ).

عوة. [ ع ُوْ وَ ] ( ع اِ ) کون و بن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). عَوّة. رجوع به عَوّة شود.

عوة. [ع َوْ وَ ] ( اِخ ) ابن حجیبةبن وهب بن حاضربن وهب بن حرث بن مجزم بن سامةبن لؤی. جدی است جاهلی و بطنی از سامةبن لؤی را تشکیل میدهد که به «عَوّی » مشهور است. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ). و رجوع به عَوّی شود.

عوة. [ ع َوْ وَ ] (ع مص ) به معانی مصدر عُواء است . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به عواء شود. || (اِ) آواز و فریاد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || کون و بن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). عُوّة. رجوع به عُوّة شود. || نشانی است از سنگ که بر زمین های سخت نصب کنند. (از اقرب الموارد از لسان ). || (اِخ ) نام مردی است . (منتهی الارب ).


عوة. [ ع ُوْ وَ ] (ع اِ) کون و بن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عَوّة. رجوع به عَوّة شود.


عوة. [ع َوْ وَ ] (اِخ ) ابن حجیبةبن وهب بن حاضربن وهب بن حرث بن مجزم بن سامةبن لؤی . جدی است جاهلی و بطنی از سامةبن لؤی را تشکیل میدهد که به «عَوّی » مشهور است . (از اللباب فی تهذیب الانساب ). و رجوع به عَوّی شود.



کلمات دیگر: