کلمه جو
صفحه اصلی

اسفی

فرهنگ فارسی

شهری در ساحل بحر محیط در اقصای مغرب

لغت نامه دهخدا

اسفی . [ اَ س َ فا ] (ع صوت ) یا اسفی ! وای من ! اندوه من ! دریغا! واحرباء : و تولّی عنهم و قال یا اسفی علی یوسف و ابیضت عیناه من الحزن فَهو کظیم . (قرآن 84/12)؛ و روی گردانید از ایشان و گفت ای اندوه من بر فراق یوسف و سفید شد چشمهای او از اندوه پس او پر بود از خشم فرزندان . (تفسیر ابوالفتوح چ 1 ج 3 ص 152).


اسفی . [ اَ س َ ] (اِخ ) شهری در ساحل بحر محیط در اقصای مغرب . (معجم البلدان ). قصبه و اسکله ای در مغرب اقصی در کنار بحر محیط اطلس در مملکت مراکش 160 هزارگزی مغرب شهر مراکش . شهرکی معمور است و با اینکه از آب جاری محروم و آب چاههای آن شور است معهذا دارای باغها و باغچه هاست . نظر بروایت ادریسی از اشبونه (لیسبون ) جمعی از ملاحان عرب که به مغروریین موسوم بودند به جزائر قناری درآمدند ولی مجال اقامت نیافته مجبور بمهاجرت به این قصبه شدند. چون بخویش آمدند دانستند که از مسقطرأس خود بسیار دور شده اند، از کثرت تأثر فریاد «وااسفی » برآوردند و از این جهت موضع مزبور بدین نام خوانده شد و در اکثر نقشه های فرنگی بصورت «سافی » نوشته اند. (قاموس الاعلام ترکی ). این وجه تسمیه از مجعولات همیشگی عرب است . و رجوع بحلل السندسیة ج 1 ص 98 شود.


اسفی . [ اَ فا ] (ع ص ) اسب کم موی پیشانی . (منتهی الارب ). آن اسب که موی پیشانیش اندک باشد. مؤنث : سَفْواء. (مهذب الاسماء). || استر شتاب تیزرو. (منتهی الارب ).


اسفی. [ اَ فا ] ( ع ص ) اسب کم موی پیشانی. ( منتهی الارب ). آن اسب که موی پیشانیش اندک باشد. مؤنث : سَفْواء. ( مهذب الاسماء ). || استر شتاب تیزرو. ( منتهی الارب ).

اسفی. [ اَ س َ فا ] ( ع صوت ) یا اسفی ! وای من ! اندوه من ! دریغا! واحرباء : و تولّی عنهم و قال یا اسفی علی یوسف و ابیضت عیناه من الحزن فَهو کظیم. ( قرآن 84/12 )؛ و روی گردانید از ایشان و گفت ای اندوه من بر فراق یوسف و سفید شد چشمهای او از اندوه پس او پر بود از خشم فرزندان. ( تفسیر ابوالفتوح چ 1 ج 3 ص 152 ).

اسفی. [ اَ س َ ] ( اِخ ) شهری در ساحل بحر محیط در اقصای مغرب. ( معجم البلدان ). قصبه و اسکله ای در مغرب اقصی در کنار بحر محیط اطلس در مملکت مراکش 160 هزارگزی مغرب شهر مراکش. شهرکی معمور است و با اینکه از آب جاری محروم و آب چاههای آن شور است معهذا دارای باغها و باغچه هاست. نظر بروایت ادریسی از اشبونه ( لیسبون ) جمعی از ملاحان عرب که به مغروریین موسوم بودند به جزائر قناری درآمدند ولی مجال اقامت نیافته مجبور بمهاجرت به این قصبه شدند. چون بخویش آمدند دانستند که از مسقطرأس خود بسیار دور شده اند، از کثرت تأثر فریاد «وااسفی » برآوردند و از این جهت موضع مزبور بدین نام خوانده شد و در اکثر نقشه های فرنگی بصورت «سافی » نوشته اند. ( قاموس الاعلام ترکی ). این وجه تسمیه از مجعولات همیشگی عرب است. و رجوع بحلل السندسیة ج 1 ص 98 شود.

دانشنامه عمومی

اَسفی (به عربی: أسفی، به فرانسوی: Safi) یکی از شهرهای کشور مراکش است. این شهر در کرانه اقیانوس اطلس و نزدیک به شهر کازابلانکا قرار دارد.
اسفی مرکز استان دُکّاله عَبده مراکش است. خود شهر اسفی ۲۸۴٬۷۵۰ نفر جمعیت دارد (سرشماری ۲۰۰۴) ولی جمعیت اسفی با حومه های مسکونی آن به ۷۹۳٬۰۰۰ نفر می رسد.
شهر اسفی بندر اصلی ماهیگیری مراکش و صنعت ساردین آن است.
این شهر با نام سفیم میان سال های ۱۴۸۸ تا ۱۵۴۱ تحت فرمانروایی پرتغالیان قرار داشت.


کلمات دیگر: