کلمه جو
صفحه اصلی

بوس دادن

فرهنگ فارسی

بوسیدن . یا بوسه دادن

لغت نامه دهخدا

بوس دادن. [ دَ ] ( مص مرکب ) بوسیدن :
دوتایی شد و بر زمین بوس داد
بخندید زو شاه و برگشت شاد.
فردوسی.
چو زد تیر بر سینه اشکبوس
سپهر آن زمان دست او داد بوس.
فردوسی.
چو گودرز بنشست بر خاک طوس
بشد پیش خسرو زمین داد بوس.
فردوسی.
برفتند و بر خاک دادند بوس
فروماند بر جای پیلان و کوس.
فردوسی.
بر لاله کند سرخ گل افسوس همی
نرگس گل را دست دهد بوس همی.
منوچهری.
من خدمت کردم بوس بر انگشتری دادم و پیش ملک نهادم. ( تاریخ بخارا ). رجوع به بوسیدن شود. بوسه دادن. رجوع بدین کلمه شود.


کلمات دیگر: