کلمه جو
صفحه اصلی

ساله

فرهنگ فارسی

دریاچه بزرگیست در ایالات متحده آمریکای شمالی در ایالت یوتاه که در ساحل آن شهر مهم و مرکز ایالت یوتاه بنام سلت لیک سیتی بنا شده است . محیط دریاچه ۴٠٠ کیلومتر مربع است .
( صفت ) با اعداد ترکیب شود و معنی دارنده تعداد سال دهد : دو ساله ده ساله یا همه ساله . هرسال پیوسته .
لشگری را گویند که گه در پس سر قلب نگاهدارند

لغت نامه دهخدا

ساله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) لشکری را گویند که در پس سر قلب نگاهدارند. (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ). || به زبان هندی برادرزن را گویند. (برهان ) (آنندراج ).


ساله. [ ل َ / ل ِ ] ( ص نسبی ، اِ ) سن.تعداد سال. سال حیوانات و انسان وقتی که دنبال تعداد سال آورده شود. ( استینگاس ). این کلمه بتنهایی بکارنمی رود و همواره باید به اعداد ترکیب شود چون : دوساله ، سه ساله ، همه ساله ، چندساله ، هرساله و جز اینها.
- همه ساله ؛ تمام مدت سال. سالاسال. پیوسته :
نادیده هیچ مشک و همه ساله مشکبوی
ناکردو هیچ لعل همه ساله لعل فام.
کسایی.
همه ساله ایدر توانا نه ای
که امروز اینجا و فردا نه ای.
اسدی.
و همت وی همه ساله مصروف بودی بگشایش جهان. ( فارسنامه ابن البلخی ص 72 ).
زر افشانت همه ساله چنین باد
چو تیغت حصن جانت آهنین باد.
نظامی.
- ده ساله ؛ آنکه سالش بده رسیده باشد :
که ده ساله کودک چنین کارکرد
به افغان سیه رزم و پیکار کرد.
فردوسی.
پیری صد و پنجاه ساله در حالت نزع است. سعدی. ( گلستان ). || در آخر برخی از کلمات گاهی معنی یک دهد: بیدبن ساله. ( یادداشت مؤلف ). و ظاهراً در گوساله با در نظر گرفتن «هَ» آخر آن که گاه به معنی تصغیر آید بر خردی دلالت کند.

ساله. [ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) لشکری را گویند که در پس سر قلب نگاهدارند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ). || به زبان هندی برادرزن را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ).

ساله. [ ل ِ ] ( اِخ ) دریاچه ای است بزرگ از کشورهای متحده ٔامریکا. در کنار آن سالت لاک سیتی بنا شده است و 400 هزار متر محیط آن است.

ساله . [ ل َ / ل ِ ] (ص نسبی ، اِ) سن .تعداد سال . سال حیوانات و انسان وقتی که دنبال تعداد سال آورده شود. (استینگاس ). این کلمه بتنهایی بکارنمی رود و همواره باید به اعداد ترکیب شود چون : دوساله ، سه ساله ، همه ساله ، چندساله ، هرساله و جز اینها.
- همه ساله ؛ تمام مدت سال . سالاسال . پیوسته :
نادیده هیچ مشک و همه ساله مشکبوی
ناکردو هیچ لعل همه ساله لعل فام .

کسایی .


همه ساله ایدر توانا نه ای
که امروز اینجا و فردا نه ای .

اسدی .


و همت وی همه ساله مصروف بودی بگشایش جهان . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 72).
زر افشانت همه ساله چنین باد
چو تیغت حصن جانت آهنین باد.

نظامی .


- ده ساله ؛ آنکه سالش بده رسیده باشد :
که ده ساله کودک چنین کارکرد
به افغان سیه رزم و پیکار کرد.

فردوسی .


پیری صد و پنجاه ساله در حالت نزع است . سعدی . (گلستان ). || در آخر برخی از کلمات گاهی معنی یک دهد: بیدبن ساله . (یادداشت مؤلف ). و ظاهراً در گوساله با در نظر گرفتن «هَ» آخر آن که گاه به معنی تصغیر آید بر خردی دلالت کند.

ساله . [ ل ِ ] (اِخ ) دریاچه ای است بزرگ از کشورهای متحده ٔامریکا. در کنار آن سالت لاک سیتی بنا شده است و 400 هزار متر محیط آن است .


دانشنامه عمومی

ساله (ابروتزو). ساله (به ایتالیایی: Salle) یک کومونه در ایتالیا است که در استان پسکارا واقع شده است. ساله ۲۱ کیلومتر مربع مساحت و ۳۰۴ نفر جمعیت دارد و ۴۵۰ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
فهرست شهرهای ایتالیا

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:سلا

پیشنهاد کاربران

ساله: در پهلوی سالگ sālag بوده است.
( ( جوانیش را خوی بد یار بود ؛
همه ساله ، با بد به پیکار بود. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 216. )



کلمات دیگر: