کلمه جو
صفحه اصلی

لیه

عربی به فارسی

پيچ , تاب , نخ يا ريسمان تابيده , پيچ خوردگي , پيچيدن , تابيدن , پيچ دار کردن


فرهنگ فارسی

در پرده رفتن ٠ یا در پرده شدن ٠ پوشیده شدن ٠ یا بلند گردیدن ٠

لغت نامه دهخدا

لیه . [ ل َی ْه ْ ] (ع مص ) در پرده رفتن . (منتخب اللغات ). در پرده شدن . (زوزنی ). پوشیده شدن . || بلند گردیدن . (منتهی الارب ).


لیه . [ ی ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان سیاهکل بخش سربند شهرستان لاهیجان ، واقع در جنوب سیاهکل و 5000گزی خاور دیلمان . جلگه ، معتدل ، مرطوب و مالاریائی . دارای 110 تن سکنه . آب آن از چشمه و نهر سلندررود. محصول آنجا غلات ، بنشن و عسل . شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).


لیة. [ ] (اِخ ) (وادی ...) در لغت نامه های عرب در ماده ٔ «حصن » آمده است : حصان قلعةٌ بوادی لیه . تاج العروس هم شرحی نمی دهدو من گمان میکنم رود کوادالت در اندلس باشد. واﷲ اعلم . و رجوع به لبه شود.


لیة. [ ل َی ْ ی َ ] (ع اِ) زن . || اتصال . خویشی . ج ، لِوی . (منتهی الارب ).


لیة. [ لی ی َ ] (اِخ ) رودباری است مر ثقیف را. || کوهی به طائف که اعلای آن ثقیف و اسفل آن نصیربن معاویه راست . (منتهی الارب ). کوهی به طائف و پیغمبر اکرم هنگام مراجعت از حنین بدانجا آمد و امر داد که حصار مالک بن عوف قائد غطفان را در حضور وی ویران سازند. (از معجم البلدان ).


لیة. [ لی ی َ ] (ع اِ) چوبی که بدان بخور کنند. (منتهی الارب ).


لیه. [ ل َی ْه ْ ] ( ع مص ) در پرده رفتن. ( منتخب اللغات ). در پرده شدن. ( زوزنی ). پوشیده شدن. || بلند گردیدن. ( منتهی الارب ).

لیه. [ ی ِ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان سیاهکل بخش سربند شهرستان لاهیجان ، واقع در جنوب سیاهکل و 5000گزی خاور دیلمان. جلگه ، معتدل ، مرطوب و مالاریائی. دارای 110 تن سکنه. آب آن از چشمه و نهر سلندررود. محصول آنجا غلات ، بنشن و عسل. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ).

دانشنامه عمومی

لیه (عبری: לֵאָה به معنی خسته) نام بزرگ ترین دختر لابان است، که بنا به روایت تورات با فریب و حقه پس از هفت سال کاری که یعقوب در ازای مهر خواهرش راحیل انجام داد، با یعقوب ازدواج نمود. لیه برای یعقوب شش پسر به نام های رئوبن، شمعون، لاوی، یهودا، یساکار و زبولون و یک دختر به نام دینه زایید. لیه پس از مرگ، قبل از مهاجرت به مصر در مقبره خانوادگی که در غار مکفلیه در حبرون بود، دفن شد.
عاطف الزین، سمیح، داستان پیامبران علیهم السلام در قرآن، ترجمه علی چراغی، اول، تهران: ذکر، ۱۳۸۰، ISBN 9643071634
کتاب مقدس عهد عتیق و عهد جدید، ترجمه فاضل خان همدانی، ویلیام گلن، هنری مرتن، تهران: اساطیر، ۱۳۷۹، شابک ‎۹۶۴-۳۳۱-۰۶۸-X
جیمز هاکس (۱۳۷۵)، قاموس کتاب مقدس، ترجمهٔ عبدالله شیبانی، تهران: اساطیر، ص. ۱۱۴

لیه (ابهام زدایی). منظور از لیه یکی از موارد زیر می تواند باشد:
لیه: از شخصیت های کتاب مقدس
لیه: از حروف سیریلیک

لیه (تنکابن). لیه، روستایی است از توابع بخش مرکزی شهرستان تنکابن در استان مازندران ایران.
این روستا در دهستان گلیجان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۶ نفر (۴خانوار) بوده است.

لیه (سیاهکل). لیه ، روستایی از توابع بخش دیلمان شهرستان سیاهکل در استان گیلان ایران است.
این روستا در دهستان دیلمان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۴۴ نفر (۴۰خانوار) بوده است.

لیه (سیریلیک). لیه یکی از حروف الفبای سیریلیک می باشد.

گویش مازنی

/lee/ پرچین و حصار جایگاه موقت گوسفندان & لبه

پرچین و حصار جایگاه موقت گوسفندان


لبه



کلمات دیگر: