کلمه جو
صفحه اصلی

دلع

فرهنگ فارسی

نوعی خارپشت بزرگ .

لغت نامه دهخدا

دلع. [ دُ ل َ ] (ع اِ) نوعی خارپشت بزرگ . (منتهی الارب ).


دلع. [ دَ ] ( ع مص ) بیرون کردن زبان را از دهن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). زبان از دهن بیرون کردن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || بیرون آمدن زبان از دهن از خستگی یا تشنگی ( متعدی و لازم است ). ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). زبان از دهن بیرون آمدن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ).

دلع. [ دُ ل َ ] ( ع اِ ) نوعی خارپشت بزرگ. ( منتهی الارب ).

دلع. [ دَ ] (ع مص ) بیرون کردن زبان را از دهن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زبان از دهن بیرون کردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || بیرون آمدن زبان از دهن از خستگی یا تشنگی (متعدی و لازم است ). (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زبان از دهن بیرون آمدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ).


دانشنامه عمومی

به معنای بیرون کردن زبان از دهان، و همچنین کلمه ای است در دعای صباح امام علی (ع):اللهم یا من دلع لسان الصباح بنطق تبلجه.


پیشنهاد کاربران

نوعی در پوش فلزی یا پلاستیکی برای آب. سر پوش فاضلاب.


کلمات دیگر: