کلمه جو
صفحه اصلی

بی خطا

فارسی به انگلیسی

accurate, dead, unerring, innocent

unerring, innocent


accurate, dead


مترادف و متضاد

error-free (صفت)
بی خطا

inerrant (صفت)
بی خطا، فاقد غلط و اشتباه، بی اشتباه

فرهنگ فارسی

دور از خطا و اشتباه ٠ بیگنه ٠ غیر مقصر ٠

لغت نامه دهخدا

بی خطا. [ خ َ ] ( ص مرکب ) دور از خطا و اشتباه. بیگنه. غیرمقصر :
ملک آن تست و شاهی فرمای هرچه خواهی
گر بیگنه بسوزی ور بیخطا بگیری.
سعدی.
بنده ام گر بی گناهی میکشد
راضیم گر بی خطایی میزند.
سعدی.


کلمات دیگر: