دلاوری . قوت قلب .
دیو دلی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دیودلی. [ وْ دِ ] ( حامص مرکب ) دلاوری. ( شرفنامه منیری ). قوت قلب. شجاعت. سخت دلی. ( شرفنامه منیری ). مردانگی و دلاوری. ( ناظم الاطباء ) :
گر سلیمان نه ای به دیودلی
در پریخانه چون وطن کردی.
مزدور سلیمان است از کار نیندیشد.
گر سلیمان نه ای به دیودلی
در پریخانه چون وطن کردی.
خاقانی.
دل کم نکند در کار از دیودلی زیرامزدور سلیمان است از کار نیندیشد.
خاقانی.
کلمات دیگر: