کلمه جو
صفحه اصلی

راهنه

فرهنگ فارسی

مونث راهن . ناف . ناف اسب و گردا گرد آن یا دائم و همیشگی .

لغت نامه دهخدا

( راهنة ) راهنة. [ هَِ ن َ ] ( ع ص ، اِ ) مؤنث راهن. ناف. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ناف اسب و گرداگرد آن. ( از متن اللغة ) ( منتهی الارب ). || گرداگرد ناف اسب. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || یکی از دو استخوان در پهلوی سینه اسب که هر دو راهنتان نامیده میشوند. ( از منتهی الارب ). و رجوع به راهنتان شود. || دائم و همیشگی. ( از اقرب الموارد ). بر قرار و ثابت. ( از متن اللغة ).
- حالة الراهنة ؛ آنچه اکنون ثابت و باقیست. ( از متن اللغة ).
|| می و شراب. ( ناظم الاطباء ). می. ( منتهی الارب ). || لاغر بسبب بیماری و جز آن. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ).

راهنة. [ هَِ ن َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث راهن . ناف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ناف اسب و گرداگرد آن . (از متن اللغة) (منتهی الارب ). || گرداگرد ناف اسب . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || یکی از دو استخوان در پهلوی سینه ٔ اسب که هر دو راهنتان نامیده میشوند. (از منتهی الارب ). و رجوع به راهنتان شود. || دائم و همیشگی . (از اقرب الموارد). بر قرار و ثابت . (از متن اللغة).
- حالة الراهنة ؛ آنچه اکنون ثابت و باقیست . (از متن اللغة).
|| می و شراب . (ناظم الاطباء). می . (منتهی الارب ). || لاغر بسبب بیماری و جز آن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: