از بلاد ما بین شمال و مشرق هند بر حسب آنچه در سنگهت آمده است
دامر
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دامر. [ م َ ] (اِخ ) از بلاد مابین شمال و مشرق هند بر حسب آنچه در سنگهت آمده است . (ماللهند بیرونی 157).
دامر. [ م ِ ] ( اِ ) ماده ای است صمغی زردرنگ و سخت و غیرحاجب ماوراء چون شیشه و آن رسوب و کنجاره تقطیر تره بانتین است و آنرا برای تلطیف زه کمان بکار برند.
دامر. [ م َ ] ( اِخ ) از بلاد مابین شمال و مشرق هند بر حسب آنچه در سنگهت آمده است. ( ماللهند بیرونی 157 ).
دامر. [ م َ ] ( اِخ ) از بلاد مابین شمال و مشرق هند بر حسب آنچه در سنگهت آمده است. ( ماللهند بیرونی 157 ).
دامر. [ م ِ ] (اِ) ماده ای است صمغی زردرنگ و سخت و غیرحاجب ماوراء چون شیشه و آن رسوب و کنجاره ٔ تقطیر تره بانتین است و آنرا برای تلطیف زه کمان بکار برند.
کلمات دیگر: