کنایه از زلف
دام مشکین
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دام مشکین. [ م ِ م ُ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از زلف :
دام مشکینی که من در گردن او دیده ام
آهوی مشکین شوند از بوی او نخجیرها.
دام مشکینی که من در گردن او دیده ام
آهوی مشکین شوند از بوی او نخجیرها.
صائب ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: