خواب خوش شکر خواب .
شادخواب
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شادخواب. [ خوا / خا ] ( اِ مرکب ) خواب شاد. خواب خوش بود و آن را شکر خواب نیز گویند. ( فرهنگ جهانگیری ) ( برهان قاطع ). خواب شیرین. ( انجمن آرای ناصری ) :
چو از شادخوابش برانگیختم
سرش را به نیزه در آویختم.
چو از شادخوابش برانگیختم
سرش را به نیزه در آویختم.
فردوسی ( از فرهنگ جهانگیری ).
فرهنگ عمید
خواب خوش، خواب شیرین، شکر خواب: چو از شاد خوابش برانگیختند / سرش را به نیزه درآویختند (فردوسی: لغت نامه: شادخواب ).
کلمات دیگر: