کلمه جو
صفحه اصلی

ساداوران

فرهنگ فارسی

( ساد آوران ) بلغت سریانی چیزی است مانند صمغ

لغت نامه دهخدا

( سادآوران ) سادآوران. [وَ ] ( سریانی ، اِ ) به لغت سریانی چیزی است مانند صمغ، و آن را در درون بیخ درخت گردکان که مجوف شده باشد یابند. سرد و خشک در دوم و سوم ، خوردن و ضماد کردن آن بر شکم اسهال خونی رانافع باشد، و آن را به رومی قنطار و به عربی خاتم الملک خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ). در اختیارات بدیعی آمده : ساداوران ، قنطار خوانند و معنی ساداوران بپارسی سواد القضاة است و بشیرازی بهک داوران خوانند. صاحب منهاج گوید: صمغی است و این سهو است. صاحب جامع گوید: چیزی است مانند صمغ که در اندرون بیخ درخت گردکان که مجوف شده باشد یابند. مؤلف [ اختیارات بدیعی ]گوید: چیزی است که در میان درخت بطم کهن میباشد و آن را آب بن خوانند. صاحب جامع از درخت جوز یا بطم سهو کرده است. بهترین آن بود که به سرخی مایل بود و طبیعت آن سرد است در دویم و خشک است در سیم و گویند گرم است ، و منفعت آن آن است که خون را ببندد بخوردن و از بیرون ضماد کردن یا بخود برگرفتن ، و چون سحق کنندو نیم درم از وی بآب لسان الحمل بیاشامند هم خون ببندد و هم قطع سیلان اسهال کند و اگر زنان بسرکه سرشته و فرزجه سازند و به خود بر گیرند قطع خون رفتن کند وقوة عروق و رحم و اورده آن بدهد. و اگر همچنان به آب لسان الحمل بیاشامند و بدان حقنه کنند همین عمل کند و اگر حل کنند و در آب ورق مورد اضافت کنند و زن موی خود را بدان غلاف سازد و بن موی به آب مورد که آن را در وی حل کرده باشند تر کند چندانکه بخورد قوت موی بدهد و از تساقط منع کند به خاصیتی که در وی است.و اگر نیم مثقال بیاشامند معده و امعاء را پاک گرداند. و اگر بر ورم خصیه و ذکر بسرکه خمری طلا کنند نافع بود. و بدیغودس ( ؟ ) گوید به خاصیت موی را قوت دهدو خوردن وی گویند مضر بود. سیر و مصلح وی زعفران بود و بدل آن به وزن آن فیلزسرج و دو دانگ آن بیخ نی. ( اختیارات بدیعی ). در تحفه حکیم مؤمن آمده : معرب از سیاه داران است بمعنی سیاهی درختان چه دار به لغت فرس درخت است و به عربی سوادالحکام نامند به جهت آنکه قسمی از مداد از آن ترتیب میدهند. و سوادالقضاة که صاحب اختیارات ذکر کرده اسم عفص است و آنچه گفته که از درخت بطم حاصل میشود اصلی ندارد بلکه چیزی است سیاه مایل به سرخی و براق و شبیه به شبه و با اندک تلخی و در جوف درختان هند و بلاد حوالی آن بهم میرسد و مخصوص آن بلاد است. مؤلف تذکره آنچه از درخت نارجیل بهم میرسد بهتر دانسته است ، و در دوم سرد و خشک و با اندک حرارت محلله و رادع اورام حاره و با آب بارتنگ قاطع نزف الدم همه اعضا است شرباً و ضماداً. و حابس اسهال دموی و التیام دهنده زخمها است. و با شراب جهت ورم قضیب و انثیان ، و با شراب جهت اورام بارده ، و با روغن مورد جهت منع ریختن موی مؤثر و بغایت مسود او است. و فرزجه او با سرکه و حقنه او بی سرکه جهت قطع خون حیض و تقویت رحم و رفع اسهال نافع. و مداومت خوردن او مولد سودا، و مصلحش شکر، و قدر شربتش یک مثقال ، و بدلش دو وزن آن مورد است. ( تحفه حکیم مؤمن ). ابن البیطار از ابن وافد آرد که اصل کلمه سیاه داوران است یعنی سیاه [ جامه سیاه ] قضاة . سادوران. ( دزی ج 1 ص 620 ). رجوع به آب بن ، طین شاموس و طین مختوم در این لغت نامه شود.

فرهنگ عمید

ماده ای سرخ رنگ و تلخ مزه شبیه صمغ که از درون بیخ و تنۀ بعضی درختان کهن مانند نارگیل و گردو که مجوف شده باشد به دست می آید و در طب قدیم به کار می رفته.


کلمات دیگر: