کلمه جو
صفحه اصلی

ساران

فارسی به انگلیسی

saran

فرهنگ اسم ها

اسم: ساران (دختر) (فارسی) (تلفظ: sārān) (فارسی: ساران) (انگلیسی: saran)
معنی: آغاز، سر، ابتدا

فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان جمع آبرود بخش حومه شهرستان دماوند

فرهنگ معین

(اِ. ) ابتداء، آغاز.

لغت نامه دهخدا

ساران . (اِخ ) نام قصبه ای است از عراق . (برهان ) (آنندراج ).


ساران . (اِخ ) یکی از محلات قصبه ٔ تهران بوده و افضل سارانی شاعر هجاگوی قرن دهم منسوب بدانجاست . رجوع به تحفه ٔ سامی ص 167 شود.


ساران. ( اِ ) بمعنی سر باشد که به عربی رأس خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ). سر باشد. ( جهانگیری ) :
گفت آن رنجور کای یاران من
چیست این شمشیر بر ساران من.
مولوی ( از جهانگیری ، رشیدی ، شعوری ).
نصیحتهای اهل دل دواء النحل را ماند
پر از حلوا کند جانت ز فرش خانه تا ساران.
مولوی ( از جهانگیری ).
گفت من در تو چنان فانی شده
که پرم از تو ز ساران تا قدم.
مولوی.
|| بمعنی سرها نیز گفته اند که جمع سر باشد. ( برهان ) ( آنندراج ). رجوع به سارشود. || بالا تنه و اعالی شخص چنانکه پایان پائین تنه و اسافل. ( رشیدی ) :
اگر حکمت بیاموزم تو نجمی چرخ گردان را
توئی ظاهر توئی باطن توئی ساران توئی پایان.
ناصرخسرو.
چون سخن گوی برد آخر کار
جز سخن چون روا بود ساران .
ناصرخسرو.
به طاعت بست شاید روز و شب را
به طاعت بندمش ساران و پایان .
ناصرخسرو.
|| نشانه کثرت و بسیاری و فراوانی باشد. بیشه ساران :
بدان تا در آن بیشه ساران چو شیر
کمینگه کند با یلان دلیر.
فردوسی.
چشمه ساران. کوهساران. || مزید مؤخر امکنه : اسپ ساران. سگ ساران. گرگساران.

ساران. ( اِخ ) نام قصبه ای است از عراق. ( برهان ) ( آنندراج ).

ساران. ( اِخ ) یکی از محلات قصبه تهران بوده و افضل سارانی شاعر هجاگوی قرن دهم منسوب بدانجاست. رجوع به تحفه سامی ص 167 شود.

ساران. ( اِخ ) دهی است از دهستان بویر احمدسر حدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان ، واقع در 17 هزارگزی شمال باختری سی سخت و 16 هزارگزی شمال باختری راه اتومبیل رو سی سخت به شیراز. کوهستانی و سردسیر و مالاریائی و آب آن از رودخانه بی شار، و محصول آن غلات ، برنج ، پشم و لبنیات است ، 250 تن سکنه دارد که ازطایفه بویراحمد پائین هستند و به زراعت ، حشم داری ،صنایع دستی بافتن قالی و جاجیم و جوال اشتغال دارند. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

ساران. ( اِخ ) دهی است از دهستان جمع آبرود بخش حومه شهرستان دماوند کوهستانی و سردسیر و آب آن از رودخانه ٔجمع آبرود و چشمه سار، و محصول آن غلات ، بنشن ، قیسی وگردو است ، 330 تن سکنه دارد که به زراعت اشتغال دارند. از صنایع دستی بافتن چادر شب و جاجیم و کرباس درآن معمول است. راه مالرو دارد و مسجدی از آثار قدیم در آن واقع است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).

ساران . (اِ) بمعنی سر باشد که به عربی رأس خوانند. (برهان ) (آنندراج ). سر باشد. (جهانگیری ) :
گفت آن رنجور کای یاران من
چیست این شمشیر بر ساران من .

مولوی (از جهانگیری ، رشیدی ، شعوری ).


نصیحتهای اهل دل دواء النحل را ماند
پر از حلوا کند جانت ز فرش خانه تا ساران .

مولوی (از جهانگیری ).


گفت من در تو چنان فانی شده
که پرم از تو ز ساران تا قدم .

مولوی .


|| بمعنی سرها نیز گفته اند که جمع سر باشد. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به سارشود. || بالا تنه و اعالی شخص چنانکه پایان پائین تنه و اسافل . (رشیدی ) :
اگر حکمت بیاموزم تو نجمی چرخ گردان را
توئی ظاهر توئی باطن توئی ساران توئی پایان .

ناصرخسرو.


چون سخن گوی برد آخر کار
جز سخن چون روا بود ساران .

ناصرخسرو.


به طاعت بست شاید روز و شب را
به طاعت بندمش ساران و پایان .

ناصرخسرو.


|| نشانه ٔ کثرت و بسیاری و فراوانی باشد. بیشه ساران :
بدان تا در آن بیشه ساران چو شیر
کمینگه کند با یلان دلیر.

فردوسی .


چشمه ساران . کوهساران . || مزید مؤخر امکنه : اسپ ساران . سگ ساران . گرگساران .

ساران . (اِخ ) دهی است از دهستان بویر احمدسر حدی بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان ، واقع در 17 هزارگزی شمال باختری سی سخت و 16 هزارگزی شمال باختری راه اتومبیل رو سی سخت به شیراز. کوهستانی و سردسیر و مالاریائی و آب آن از رودخانه ٔ بی شار، و محصول آن غلات ، برنج ، پشم و لبنیات است ، 250 تن سکنه دارد که ازطایفه ٔ بویراحمد پائین هستند و به زراعت ، حشم داری ،صنایع دستی بافتن قالی و جاجیم و جوال اشتغال دارند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).


ساران . (اِخ ) دهی است از دهستان جمع آبرود بخش حومه ٔ شهرستان دماوند کوهستانی و سردسیر و آب آن از رودخانه ٔجمع آبرود و چشمه سار، و محصول آن غلات ، بنشن ، قیسی وگردو است ، 330 تن سکنه دارد که به زراعت اشتغال دارند. از صنایع دستی بافتن چادر شب و جاجیم و کرباس درآن معمول است . راه مالرو دارد و مسجدی از آثار قدیم در آن واقع است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).


فرهنگ عمید

۱. جای بسیاری و فراوانی چیزی (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): چشمه ساران، شاخساران، کوهساران.
۲. سر: گوید آن رنجور ای یاران من / چیست این شمشیر بر ساران من؟ (مولوی: ۳۴۱ ).

دانشنامه عمومی

مختصات: ۳۷°۵۰′۳۰″ شمالی ۴۶°۴۱′۰۹″ شرقی / ۳۷٫۸۴۱۶۷°شمالی ۴۶٫۶۸۵۸۳°شرقی / 37.84167; 46.68583روستای ساران در زمستان   روستای ساران در زمستان   کهریز چشمه روستای ساران
ساران یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان مهران رود جنوبی بخش مرکزی شهرستان بستان آباد واقع شده است.
وضعیت طبیعی روستاکوهستانی تپه ای می باشد. این روستا در دامنه کوه به صورت شیب دار واقع شده است که دارای حدود ۵۰ خانوار و جمعیت حدود بر ۳۳۳ نفر می باشد.از مهمترین چشمه های آن کهریز بوده که در تمام فصول سال دارای آب می باشد. همچنین رودخانه بؤیوک چای (رودخانه بزرگ) که از دامنه های کوه سهند سرچشمه می گیرد نیز در نزدیک این روستا قرار دارد.این روستا دارای یک قبرستان تاریخی می باشد که در قدیم مجسمه هایی با شمایل شیر و قوچ داشته. که به اثر شرایط محیطی تخریب شدن.
اقتصاد روستای ساران همانند بیشتر روستاهای ایران از کشاورزی، دامداری، باغداری و طیور است. محصولات کشاورزی روستای ساران را سیب زمینی، هویج، عدس، نخود، گندم است دامداری روستای ساران به صورت سنتی بوده ودام های اهلی همانند گاو شیری و گوشتی، گوسفند مادر و گوچ نگهداری می شود. نگهداری طیور در این روستا فقط برای مصرف خانگی است.


کلمات دیگر: