کلمه جو
صفحه اصلی

صافن

فارسی به انگلیسی

saphena, internal, saphenous vein

فرهنگ فارسی

نام اسب مالک ابن خزیم همدانی

لغت نامه دهخدا

صافن. [ ف ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از صُفون. اسب که بر سر سه پای ایستاده و سر سُم چهارم را بر زمین گذارد. ( منتهی الارب ). و اینچنین اسب تیزرو باشد. ( غیاث اللغات ). || مرد ایستاده هر دو پای راصف بسته و منه الحدیث : کنا اذا صلینا خلفه فرفع رأسه من الرکوع قمنا صفوناً؛ ای قمنا صافنین. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) رگی است از اورده اسافل بدن. رگی است در پشت مازه. نام رگی در جانب انسی پای.

صافن. [ ف ِ ]( اِخ ) نام اسب مالک بن خزیم همدانی. ( منتهی الارب ).

صافن . [ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از صُفون . اسب که بر سر سه پای ایستاده و سر سُم چهارم را بر زمین گذارد. (منتهی الارب ). و اینچنین اسب تیزرو باشد. (غیاث اللغات ). || مرد ایستاده هر دو پای راصف بسته و منه الحدیث : کنا اذا صلینا خلفه فرفع رأسه من الرکوع قمنا صفوناً؛ ای قمنا صافنین . (منتهی الارب ). || (اِ) رگی است از اورده ٔ اسافل بدن . رگی است در پشت مازه . نام رگی در جانب انسی پای .


صافن . [ ف ِ ](اِخ ) نام اسب مالک بن خزیم همدانی . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: