( شاخ در آوردن ) ( مصدر ) بسیار تعجب کردن .
شاخ دراوردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( شاخ درآوردن ) شاخ درآوردن. [ دَوَ دَ ] ( مص مرکب ) در محاوره امروز بمعنی بسیار تعجب کردن است. ( فرهنگ نظام ). عظیم حیرت کردن از شنیدن یا دیدن چیزی. || در تکلم بمعنی بسیار پشیمان شدن. ( فرهنگ نظام ). رجوع به شاخ برآوردن شود.
اصطلاحات
( شاخ درآوردن ) معنی اصطلاح -> شاخ درآوردن
به شدت تعجب کردن؛ به شگفتی دچار شدن
مثال:
این یارو دروغ هایی می گه که آدم شاخ درمی آره.
به شدت تعجب کردن؛ به شگفتی دچار شدن
مثال:
این یارو دروغ هایی می گه که آدم شاخ درمی آره.
پیشنهاد کاربران
کنایه دور ونزدیک شاخ در آوردن
کلمات دیگر: