کلمه جو
صفحه اصلی

شابه

فرهنگ فارسی

پلیدی و آلودگی

لغت نامه دهخدا

( شابة ) شابة. [ شاب ْ ب َ ] ( ع ص ) زن جوان. ج ، شواب و شوائب. ( مهذب الاسماء ). زن جوان. ج ، شواب. ( منتهی الارب ). ج ، شابات ، شواب ، شبائب. ( اقرب الموارد ). زن جوان از سیزده تا سی سالگی. ( فرائد الدریه ). ( اقرب الموارد از جامع الرموز ) و در مورد آتش افروخته شابة را نمیتوان نسبت آورد و صحیح مشبوبه است. ( اقرب الموارد ).

شابة. [ ب َ ] ( اِخ ) کوهی است در نجد و بعضی گفته اند در حجاز در دیار غطفان بین سلیله و ربذه و برخی گفته اند در مقابل شعیبه است. ( معجم البلدان ) :
ترکت ابن هبار لدی الباب مسنداً
و اصبح دونی شابة فأرومها
بسیف امری لااخبر الناس ما اسمه
و ان حقرت نفسی الی همومها.
قتال الکلابی ( ازمعجم البلدان ).
قوارض هضب شابة عن یسار
و عن ایمانها بالمحو قور.
کثیر ( از معجم البلدان ).

شابة. [ ب َ ] (اِخ ) کوهی است در نجد و بعضی گفته اند در حجاز در دیار غطفان بین سلیله و ربذه و برخی گفته اند در مقابل شعیبه است . (معجم البلدان ) :
ترکت ابن هبار لدی الباب مسنداً
و اصبح دونی شابة فأرومها
بسیف امری لااخبر الناس ما اسمه
و ان حقرت نفسی الی همومها.

قتال الکلابی (ازمعجم البلدان ).


قوارض هضب شابة عن یسار
و عن ایمانها بالمحو قور.

کثیر (از معجم البلدان ).



شابة. [ شاب ْ ب َ ] (ع ص ) زن جوان . ج ، شواب و شوائب . (مهذب الاسماء). زن جوان . ج ، شواب . (منتهی الارب ). ج ، شابات ، شواب ، شبائب . (اقرب الموارد). زن جوان از سیزده تا سی سالگی . (فرائد الدریه ). (اقرب الموارد از جامع الرموز) و در مورد آتش افروخته شابة را نمیتوان نسبت آورد و صحیح مشبوبه است . (اقرب الموارد).


پیشنهاد کاربران

مشابه، همانند، همسان
قد شابه بالوری حمار
بدرستی خری است که شبیه آدمی شده


یکی از قریه های برزگ در ولسوالی حصه اول ولایت پنجشیر می باشد.


کلمات دیگر: