کنایه از گردنکش مغرور
شاخ بدیوار
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شاخ بدیوار.[ ب ِ دی ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) کنایه از گردنکش. ( آنندراج ) ( غیاث ) ( فرهنگ نظام ). مغرور. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( غیاث ). خودبین. ( ناظم الاطباء ) :
مغزش ز نسیم سحری گشت پریشان
زین جرم که شد شاخ بدیوار شکوفه.
مغزش ز نسیم سحری گشت پریشان
زین جرم که شد شاخ بدیوار شکوفه.
صائب ( از فرهنگ نظام ).
کلمات دیگر: