کلمه جو
صفحه اصلی

شاه پریان

فرهنگ فارسی

رئیس و بزرگ پریها شاه اجنه ٠ قهرمانی که در افسانه ها و فلکلور ایرانی نقش های مهم بعهده دارد و آن موجودی افسانه ای که اصلش از آتش است و بچشم نیاید و غالبا نیکو کار است بعکس دیو که بد کار باشد ٠ و در برخی از افسانه ها به نوعی از زنان جن که خوبروی باشد اطلاق گردد ٠

لغت نامه دهخدا

شاه پریان. [ هَِ پ َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رئیس و بزرگ پریها. شاه اجنه. قهرمانی که در افسانه ها و فلکلورایرانی نقش های مهم بعهده دارد و آن موجودی است افسانه ای که اصلش از آتش است و بچشم نیاید و غالباً نیکوکار است بعکس دیو که بدکار باشد. و در برخی از افسانه ها به نوعی از زنان جن که خوبروی باشد اطلاق گردد.
- قصه شاه پریان ؛ داستان و افسانه فرمانروای پریان.
- دختر شاه پریان ؛ دختر فرمانروا و سلطان پریان.
- || مجازاً، زنی سخت گرامی و عزیز. رجوع به پری شود.

دانشنامه عمومی

در افسانه ها و باور های عامیانه شاه پریان موجودیست که میتواند به هر شکلی که میخواهد در آید و به افرادی که نیاز به کمک دارند یاری دهد . همچنین در برخی نقاط جهان سفره ای تهت عنوان سفره شاه پریان پهن میکنند تا مرادشان حاصل شود .
خلاصه ای از داستان معروف شاه پریان
روزگاری زوجی کهنسال و تهی دست بودند که جز دارایی اندک و طعامی برای خوردن چیزی نداشتند . شبی طراری به خانه آن زوج رفت و همان دارایی اندک را ربود . فردای آن شب آنها از خانه خارج شدند تا در پی طرار روند . اما در راه پیکری اسب سوار را ملاقات کردند و داستان خود را برایش گفتند . سوار برای آنها سوگند یاد کرد که از دودمان شاهان پریزاد و جنیان است و توان یاری رساندن به آنها را دارد او چاره ای بس عجیب برای آنان اندیشید تا بدان عمل کنند . سپس چند گام پیش تر نهاد و از نظرشان غایب شد . آن دو به آنچه که شاه پریان امر کرده بود عمل کردند و سفره ای از گندم آسیابی و پنبه پهن کردند و سپس اتاق را ترک گفتند . دیری نپایید که سوارن بسیاری سمت آنان آمده و مدعی شدند که پادشاه امری فوری با آنها دارد . فرمانده سواران از اسب فرود آمد و آن زوج را بر جای خود نشاند و نزد پادشاه برد . آن دو هنگامی که نزد شاه رسیدند متعجب بودند زیرا شاه از برای آنان از جلوسگاهش برخواست و به آنان درود فرستاد . سپس گفت : شخصی شبانگاه بر بالین پسر دم مرگم آمده و با نگین انگتری او را شفا داده . اما چیزی از برای پاداش درخواست نکرده است مگر نشانی که به پسرم داده و بدو گفته است پیرمردی به همراه همسرش که بسیار تهی دست هستند در این نشانی روزگار میگذرانند . آنهارا یاری رسان ......
سالها گذشت و پیر مرد و همسرش که در قصر پادشاه سکونت گزیده بودند به زندان افتادند و بدان ها انگ طراری زده شد . در این زمان بود که پیر مرد یادش آمد سفارش و امر شاه پریان که هر ماه می بایست بدان عمل کند را فراموش کرده اند ، پس از نگهبان زندان خواست تا برایش کمی گندم آسیابی و پنبه بیاورد تا سفره شاه پریان را باری دیگر پهن کند . چنین کرد و از انگ طراری رهایی یافت و مابقی زندگی اش را در قصر گذراند .

پیشنهاد کاربران

بهار


کلمات دیگر: