کلمه جو
صفحه اصلی

واجل

فرهنگ فارسی

ده دهستان بهمنی در سرحد بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان در ۴ کیلومتری شمال باختری صیدان . مرکز دهستان کوهستانی و سردسیر است ۷٠٠ تن سکنه دارد . محصولش غلات پشم لبنیات .
ترسنده هراسان

لغت نامه دهخدا

واجل. [ ج ِ] ( ع ص ) ترسنده. ( مهذب الاسماء ). هراسان. ( ناظم الاطباء ). ترسیده. || سهمگین. ( ناظم الاطباء ).

واجل. [ ج ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بهمنی در سرحد بخش کهکیلویه از شهرستان بهبهان واقع در چهارهزارگزی شمال باختری صیدان و مرکز دهستان بشمار می آید. تا راه شوسه باغ ملک 24 هزار گز فاصله دارد. ناحیه ای است کوهستانی ، سردسیر که 700 تن سکنه دارد مذهب اهالی شیعه است و مردم آن به زبان لری و فارسی سخن گویند و آب آن از چاه تأمین میشود. محصول آنجا غلات ، پشم و لبنیات شغل ساکنان زراعت و دامپروری است ، راه آنجا مالرو است. ساکنانش از طایفه بهمنی هستند. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

واجل . [ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهمنی در سرحد بخش کهکیلویه از شهرستان بهبهان واقع در چهارهزارگزی شمال باختری صیدان و مرکز دهستان بشمار می آید. تا راه شوسه ٔ باغ ملک 24 هزار گز فاصله دارد. ناحیه ای است کوهستانی ، سردسیر که 700 تن سکنه دارد مذهب اهالی شیعه است و مردم آن به زبان لری و فارسی سخن گویند و آب آن از چاه تأمین میشود. محصول آنجا غلات ، پشم و لبنیات شغل ساکنان زراعت و دامپروری است ، راه آنجا مالرو است . ساکنانش از طایفه بهمنی هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).


واجل . [ ج ِ] (ع ص ) ترسنده . (مهذب الاسماء). هراسان . (ناظم الاطباء). ترسیده . || سهمگین . (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: