کلمه جو
صفحه اصلی

ناپسند امدن

فرهنگ فارسی

( ناپسند آمدن ) (مصدر ) ۱ - پسند نیامدن مکروه داشتن . ۲ - عمل بد سرزدن : اگر صد ناپسند آید ز درویش رفیقانش یکی از صد ندانند. ( گلستان )

لغت نامه دهخدا

( ناپسند آمدن ) ناپسند آمدن. [ پ َ س َ م َ دَ ] ( مص مرکب ) پسند نیامدن. پسند نکردن. زشت شمردن. نکوهیده داشتن. روا نداشتن. مکروه دانستن. منکر داشتن. نپسندیدن :
ناپسند آمد اهل بینش را
کشتن آن صنع آفرینش را.
نظامی.
چو بد ناپسند آیدت خود مکن
پس آنگه به همسایه گو بد مکن.
سعدی.
ملک را تدبیر او ناپسند آمد و زجر فرمود. ( گلستان ).
چه خصلت ز من ناپسند آمدت.
سعدی.
- ناپسند نیامدن ؛ قبول کردن. پسندیدن :
ز مریم نیاطوس پذرفت پند
نیامدش گفتار او ناپسند.
فردوسی.


کلمات دیگر: