کلمه جو
صفحه اصلی

نائع

فرهنگ فارسی

موضعی است در نجد بنی اسد .

لغت نامه دهخدا

نائع. [ ءِ ] (اِخ ) موضعی است در نجد بنی اسد را :
ارقنی اللیلة برق لامع
من دونه التّینان والربائع
فواردات فقناً فالنائع
و من ذری رمان هضب فارع .

راجز (از معجم البلدان ).



نائع. [ ءِ ] ( ع ص ) تشنه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( شمس اللغات ). ظمآن. عطشان. سخت تشنه.ج ، نیاع. قوم جیاع نیاع. ( اقرب الموارد ). || گرسنه. ( شمس اللغات ). پیچ پیچان رونده از گرسنگی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || مایل. ( اقرب الموارد ). میل کننده. ( شمس اللغات ). خمیده. ج ، نوائع: غصن نائع؛ شاخه خمیده. ( ناظم الاطباء ). نوائع؛ شاخهای خمیده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ).

نائع. [ ءِ ] ( اِخ ) موضعی است در نجد بنی اسد را :
ارقنی اللیلة برق لامع
من دونه التّینان والربائع
فواردات فقناً فالنائع
و من ذری رمان هضب فارع.
راجز ( از معجم البلدان ).

نائع. [ ءِ ] (ع ص ) تشنه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (شمس اللغات ). ظمآن . عطشان . سخت تشنه .ج ، نیاع . قوم جیاع نیاع . (اقرب الموارد). || گرسنه . (شمس اللغات ). پیچ پیچان رونده از گرسنگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مایل . (اقرب الموارد). میل کننده . (شمس اللغات ). خمیده . ج ، نوائع: غصن نائع؛ شاخه ٔ خمیده . (ناظم الاطباء). نوائع؛ شاخهای خمیده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المنجد).



کلمات دیگر: