کلمه جو
صفحه اصلی

وابوسیده

لغت نامه دهخدا

وابوسیده. [ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) روگردان شده. بی دماغ گشته.( بهار عجم ) ( آنندراج ) ( از فرهنگ نظام ) :
از بوسه ام دل شاد کن ، ز انجام حسنت یاد کن
کز بوسه گاهت رُسته خط، وز عشق وابوسیده من.
محمدسعید اشرف ( از بهار عجم و آنندراج ).
و رجوع به وابوسیدن شود.


کلمات دیگر: