کلمه جو
صفحه اصلی

ناپرورده

فارسی به انگلیسی

crude, wild


لغت نامه دهخدا

ناپرورده. [ پ َرْ وَ دَ / دِ ]( ن مف مرکب ) پرورش نیافته. پرورده نشده. || ناتمام. ناقص. کامل نشده. ( یادداشت مؤلف ). مقابل پرورده. رجوع به پرورده شود : در علاج زنیکه بچه ناپرورده از وی بیفتد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).


کلمات دیگر: