کلمه جو
صفحه اصلی

وابلی

لغت نامه دهخدا

وابلی. [ ب ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به وابل که جد یکی از طوایف عرب است. ( از انساب سمعانی ورق 575 الف ).

وابلی. [ ب ِ ] ( اِخ ) محمدبن اسحاق بن محمدبن الطبل بن وابل الازدی الوابلی مکنی به ابوبکر - منسوب به وابل نیای بنی وابل - الانباری. از اهل انبارو از محدثان بود از احمدبن یعقوب القریحی حدیث سماع کرد. و ابوعبداﷲ محمدبن عبداﷲالصوری از او روایت دارد و متذکر شده است که از او به سال 418 هَ. ق. در انبار سماع کرده است و گفته است وفات وابلی هم در همانسال بوده است. ( انساب سمعانی ورق 575 الف ). در کشف الظنون چ دوم ج 2 ستون 1399 تحت عنوان «کتاب الانابة» او را چنین معرفی کرده است : «ابوبکر محمدبن اسحاق بن الطل من وابل المحدث متوفی به سال 431 هَ. ق.».

وابلی . [ ب ِ ] (اِخ ) محمدبن اسحاق بن محمدبن الطبل بن وابل الازدی الوابلی مکنی به ابوبکر - منسوب به وابل نیای بنی وابل - الانباری . از اهل انبارو از محدثان بود از احمدبن یعقوب القریحی حدیث سماع کرد. و ابوعبداﷲ محمدبن عبداﷲالصوری از او روایت دارد و متذکر شده است که از او به سال 418 هَ . ق . در انبار سماع کرده است و گفته است وفات وابلی هم در همانسال بوده است . (انساب سمعانی ورق 575 الف ). در کشف الظنون چ دوم ج 2 ستون 1399 تحت عنوان «کتاب الانابة» او را چنین معرفی کرده است : «ابوبکر محمدبن اسحاق بن الطل من وابل المحدث متوفی به سال 431 هَ . ق .».


وابلی . [ ب ِ ] (ص نسبی ) منسوب به وابل که جد یکی از طوایف عرب است . (از انساب سمعانی ورق 575 الف ).



کلمات دیگر: