کلمه جو
صفحه اصلی

ناتمامی

فرهنگ فارسی

کیفیت ناتمام .

لغت نامه دهخدا

ناتمامی. [ ت َ ] ( حامص مرکب ) نقصان و قصور. ( ناظم الاطباء ). ناتمام بودن. ناقص بودن. کامل نبودن. صفت ناتمام :
بدرتمام روزی در آفتاب رویت
گر بنگرد بیارد اقرار ناتمامی.
سعدی.
غمز و نمامی چون اظهار ناتمامی می کرد. ( وصاف ص 335 ).


کلمات دیگر: