کلمه جو
صفحه اصلی

واحد بالطبع

فرهنگ فارسی

چند امر که بین آنها پیوستگی طبیعی باشد مانند اعضای بدن انسان .

لغت نامه دهخدا

واحد بالطبع. [ ح ِ دِ بِطْ طَ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چند امر که بین آنها پیوستگی طبیعی باشد مانند اعضای بدن انسان ، و به عبارت دیگر موجودی که بالفعل قابل قسمت باشد بطوری که اجزای آن از یکدیگر متمایز باشند ولی در عین حال عاملی موجب پیوستگی طبیعی آنها باشد آن اجزا واحد بالطبعند یعنی بالطبع با هم وحدت دارند. ( از فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی سجادی ). و رجوع به وحدت و واحد شود.


کلمات دیگر: