کلمه جو
صفحه اصلی

واخود نهادن

فرهنگ فارسی

(مصدر ) از حال خود در آوردنم (( و آن شبهت محال باد که شبهتی است که ناصبیان بعداوت عل وا خود نهند و این خربطیز با ورشان کند . ) )
بخود نهادن کار خود سرانه کردن

لغت نامه دهخدا

واخود نهادن. [ خوَدْ / خُدْ ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) به خود نهادن. کار خودسرانه کردن : و آن شبهت محال باشد که شبهتی است که ناصبیان به عداوت علی واخود نهند و این خربطی باورشان کند. ( کتاب النقض ص 579 ).


کلمات دیگر: