کلمه جو
صفحه اصلی

نائبه

فارسی به انگلیسی

calamity, disaster

فرهنگ فارسی

مونث نائب، حادثه وبلاومصیبت، نائبات ونوائب جمع
تانیث نایب است یا سختی .

تانیث نائب

لغت نامه دهخدا

نایبه. [ ی ِ ب َ ]( ع ص ، اِ ) تأنیث نایب است. رجوع به نایب و نائبة شود. || سختی. مصیبت. رجوع به نائبة شود.

( نائبة ) نائبة. [ ءِ ب َ ] ( ع ص ، اِ ) تأنیث. نائب. رجوع به نائب شود. || مصیبت. کار دشوار. ( ناظم الاطباء ). سختی روزگار. رزیه. بلیه. داهیه. ( مهذب الاسماء ). حادثه. واقعه. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( شمس اللغات ). سختی. ( دستوراللغة ). نازله. المصیبة لانها تنوب الناس لوقت مصروف و قال بعض اهل الغریب : النوائب ، الحوادث خیراً کانت او شراً. قال لبید: نوائب من خیر و شر کلاهما. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ) : و هو... راضی فی النائبة بابتلائه و امتحانه. ( تاریخ بیهقی ص 299 ). در اثناء این حال خبر برسید که صاحب کافی که چراغی بود در ظلمت آن حادثه و طبیبی در معالجت آن نائبه به جوار رحمت رفت. ( ترجمه ٔتاریخ یمینی ص 115 ). || تب هر روزه. ( مهذب الاسماء ). تب گرم. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). الحمی النائبه ؛ تب روزمره. ( منتهی الارب ). تبی که هر روزه می آید. ( المنجد ). حمی نائبه ؛ تب نوبه. تب لرز، تأنیث نائب ؛ آن تب که هر روز آید. تب هر روزه. وِرد. نوبتی. نوبه ای. || ( در اصطلاح شرع ) آنچه سلطان بر عهده رعیت نهد بخاطر مصلحت آنان چون اجرت راهبانی ونصب در کوچه ها و کندن نهرها و اصلاح ربض. ( نفائس الفنون ). رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود. ج ، نوائب.

نائبة. [ ءِ ب َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث . نائب . رجوع به نائب شود. || مصیبت . کار دشوار. (ناظم الاطباء). سختی روزگار. رزیه . بلیه . داهیه . (مهذب الاسماء). حادثه . واقعه . (غیاث ) (آنندراج ) (شمس اللغات ). سختی . (دستوراللغة). نازله . المصیبة لانها تنوب الناس لوقت مصروف و قال بعض اهل الغریب : النوائب ، الحوادث خیراً کانت او شراً. قال لبید: نوائب من خیر و شر کلاهما. (اقرب الموارد) (المنجد) : و هو... راضی فی النائبة بابتلائه و امتحانه . (تاریخ بیهقی ص 299). در اثناء این حال خبر برسید که صاحب کافی که چراغی بود در ظلمت آن حادثه و طبیبی در معالجت آن نائبه به جوار رحمت رفت . (ترجمه ٔتاریخ یمینی ص 115). || تب هر روزه . (مهذب الاسماء). تب گرم . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). الحمی النائبه ؛ تب روزمره . (منتهی الارب ). تبی که هر روزه می آید. (المنجد). حمی نائبه ؛ تب نوبه . تب لرز، تأنیث نائب ؛ آن تب که هر روز آید. تب هر روزه . وِرد. نوبتی . نوبه ای . || (در اصطلاح شرع ) آنچه سلطان بر عهده ٔ رعیت نهد بخاطر مصلحت آنان چون اجرت راهبانی ونصب در کوچه ها و کندن نهرها و اصلاح ربض . (نفائس الفنون ). رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود. ج ، نوائب .


فرهنگ عمید

حادثه، بلا، مصیبت.


کلمات دیگر: