روبروی
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
روبرو مقابل
( روبرو ی ) روبرو برابر رویاروی .
( روبرو ی ) روبرو برابر رویاروی .
لغت نامه دهخدا
روبروی. [ ب ِ ]( ص مرکب ، ق مرکب ) روبرو. مقابل. محاذی :
مرگ به من نیز روبروی نشسته ست
می نتوانم کنم سخن کم و افزون.
مرگ به من نیز روبروی نشسته ست
می نتوانم کنم سخن کم و افزون.
میرزا ابوالحسن جلوه.
و رجوع به روبرو شود.پیشنهاد کاربران
Apposite s. t
across from
فراروی
سینه کشِ . . . . . . . . . . = کنارِ / مقابلِ . . . . . . . . . . . . .
سینه کشِ دیوار ایستاده بودم.
سینه کشِ دیوار ایستاده بودم.
کلمات دیگر: