کلمه جو
صفحه اصلی

یادگاربیک

لغت نامه دهخدا

یادگاربیک. [ ب ِ ] ( اِخ ) پسر حسن سلطان شاعر است و این بیت ازوست :
فلک تلافی یک دیدن تو نتواند
هزار سال اگر فکر انتقام کند.
( ترجمه تذکره مجمع الخواص ص 69 ).

یادگاربیک. [ ب ِ ] ( اِخ ) متخلص به سیفی شاعر بود در تذکره دولتشاه آمده است : امیر یادگار بیک طاب ثراه ، از جمله امیرزادگان حضرت صاحبقرانی و شاهرخی بود و بروزگار شاهرخ سلطان نیز صاحب منصب و مرتبه و مردی خوشگوی و لطیف طبع بود و بروزگار شاهرخ سلطان امارت موروث را به فضل مکتسب مبدل ساخت و به عهد بابر سلطان از غوغای امارت به راحت قناعت و مسکنت راضی شد و روزگار به رفاهیت گذرانیدی و با اهل فضل اختلاط نمودی و بعضی شعر او را بر اشعار ابنای روزگار او فضل می نهند و انصاف آن است که بسیار خوشگوست و این مطلع او راست :
آمدی ای شمع و مجلس را چو گلشن ساختی
پای بر چشمم نهادی خانه روشن ساختی
و این غزل او راست :
آن پریروی که دیوانه خویشم خواند
کاش باز آید و دیوانه ترم گرداند
وقت آن شد که زلیخای جهان را از نو
دولت یوسف نوروز جوان گرداند
از شکوفه درم افشاند چمن بر سر گل
عیش را باد صبا سلسله می جنباند
نعره بلبل شبخوان به سحردانی چیست
سرخوشان سوی چمن رو که ترا میخواند
عاقل آن است در این دور که سیفی مانند
جا به ویرانه غم گیرد و خود را داند.
( تذکره دولتشاه ص 470 ).
و امیر علیشیر نوائی در مجالس النفائس آرد: امیر یادگاربیک سیفی تخلص میکرد و از امیرزادگان اصیل خراسان است و از غایت فنا و بی تکلفی که داشت بجزوی که از مستغلاتش حاصل میشد گوشه قناعت را گرفته طریق ملازمت گذاشت ، و شعرا همیشه در مجلس او بودند و از ایشان هیچ چیز خود را دریغ نمیداشت مطالع خوب دارد از آنجمله این مطلع است :
بر تنت پیراهن نازک ز تحریک نسیم
هست چون نو کیسه لرزنده بر بالای سیم
این مطلع نیز از اوست.
سرو من سبزی است شیرین راست همچون نیشکر
چون ببالای قبای برگ نی بند کمر.
مزارش در گورستان آبا و اجدادش در سر پل است. ( مجالس النفائس صص 30 - 31 ).
و باز در صفحه 204 همان تذکره آمده است : میریادگار، سیفی تخلص میکرد ازامرای متعین خراسان است و سهل و آسان ترک امارت کردو به گوشه بی توشه ای قناعت فرمود و این مطلع نیز ازاوست : در برت پیراهن... الخ. ( مجالس النفائس چ طهران 1323 ).

یادگاربیک . [ ب ِ ] (اِخ ) (میرزا...) محمدبن میرزا سلطان محمدبن میرزا بایسنغربن معین الدین شاهرخ بن تیمور. در تاریخ 873 که سلطان ابوسعید را کشتند وی باتفاق اوزون حسن به حکومت خراسان برقرارشد و دو سال بعد از آن در سنه ٔ 875 در محاربه ٔ با سلطان حسین بایقرا به هرات کشته شد و اولین سلطان ملوک گورکانیه هند موسوم به بابرشاه نیز به همین اسم برادری داشته است . (از قاموس اعلام ترکی ج 6 ص 4782). و صاحب حبیب السیر آرد: و در سنه ٔ 874 میان خاقان منصور (سلطان حسین بایقرا) و میرزا یادگار محمد در موضع چناران مقابله و مقاتله به وقوع پیوست و سپاه میرزا یادگار محمد به مدد امیرحسن بیگ مستظهر شده روی به دارالسلطنه هرات نهاد و در محرم سنه 875 بر آن بلده استیلا یافته خاقان منصور عنان عزیمت به طرف میمنه و فاریاب انعطاف داد و بعد از انقضاء چهل روز بار دیگر به مرافقت فتح و ظفر به مستقر دولت و اقبال ایلغار نمود و در شب بیست و سیم صفر نزدیک به وقت سحر به باغ زاغان درآمد میرزا یادگار محمد را به جهان جاودان روان فرمود. (حبیب السیر جزو سوم از مجلّد ثالث ص 241).
شد شهر صفر شهید و هم شهر صفر
از سال شهادتش دهد باز خبر.
عبدالواسع جبلی (حبیب السیر جزو سوم از ج 3 ص 255).
رجوع به رجال حبیب السیر و تاریخ ادبیات ادوارد براون و تذکره ٔ دولتشاه سمرقندی و مطلعالشمس شود.


یادگاربیک . [ ب ِ ] (اِخ ) پسر حسن سلطان شاعر است و این بیت ازوست :
فلک تلافی یک دیدن تو نتواند
هزار سال اگر فکر انتقام کند.

(ترجمه ٔ تذکره ٔ مجمع الخواص ص 69).



یادگاربیک . [ ب ِ ] (اِخ ) متخلص به سیفی شاعر بود در تذکره ٔ دولتشاه آمده است : امیر یادگار بیک طاب ثراه ، از جمله امیرزادگان حضرت صاحبقرانی و شاهرخی بود و بروزگار شاهرخ سلطان نیز صاحب منصب و مرتبه و مردی خوشگوی و لطیف طبع بود و بروزگار شاهرخ سلطان امارت موروث را به فضل مکتسب مبدل ساخت و به عهد بابر سلطان از غوغای امارت به راحت قناعت و مسکنت راضی شد و روزگار به رفاهیت گذرانیدی و با اهل فضل اختلاط نمودی و بعضی شعر او را بر اشعار ابنای روزگار او فضل می نهند و انصاف آن است که بسیار خوشگوست و این مطلع او راست :
آمدی ای شمع و مجلس را چو گلشن ساختی
پای بر چشمم نهادی خانه روشن ساختی
و این غزل او راست :
آن پریروی که دیوانه ٔ خویشم خواند
کاش باز آید و دیوانه ترم گرداند
وقت آن شد که زلیخای جهان را از نو
دولت یوسف نوروز جوان گرداند
از شکوفه درم افشاند چمن بر سر گل
عیش را باد صبا سلسله می جنباند
نعره ٔ بلبل شبخوان به سحردانی چیست
سرخوشان سوی چمن رو که ترا میخواند
عاقل آن است در این دور که سیفی مانند
جا به ویرانه ٔ غم گیرد و خود را داند.

(تذکره ٔ دولتشاه ص 470).


و امیر علیشیر نوائی در مجالس النفائس آرد: امیر یادگاربیک سیفی تخلص میکرد و از امیرزادگان اصیل خراسان است و از غایت فنا و بی تکلفی که داشت بجزوی که از مستغلاتش حاصل میشد گوشه ٔ قناعت را گرفته طریق ملازمت گذاشت ، و شعرا همیشه در مجلس او بودند و از ایشان هیچ چیز خود را دریغ نمیداشت مطالع خوب دارد از آنجمله این مطلع است :
بر تنت پیراهن نازک ز تحریک نسیم
هست چون نو کیسه ٔ لرزنده بر بالای سیم
این مطلع نیز از اوست .
سرو من سبزی است شیرین راست همچون نیشکر
چون ببالای قبای برگ نی بند کمر.
مزارش در گورستان آبا و اجدادش در سر پل است . (مجالس النفائس صص 30 - 31).
و باز در صفحه 204 همان تذکره آمده است : میریادگار، سیفی تخلص میکرد ازامرای متعین خراسان است و سهل و آسان ترک امارت کردو به گوشه ٔ بی توشه ای قناعت فرمود و این مطلع نیز ازاوست : در برت پیراهن ... الخ . (مجالس النفائس چ طهران 1323).


کلمات دیگر: