( اِ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - عذر خود را بیان کردن . ۲ - سوگند خوردن . ۳ - ادا کردن . ۴ - پذیرفتن .
ابلاء
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
ابلاء. [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ بِلْی و بِلْو.
ابلاء. [ اَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ بِلْی و بِلْو.
ابلاء. [ اِ ] ( ع مص ) نیکوداشت کردن. || نعمت دادن. احسان. انعام. منت. || دل کسی خوش کردن بسوگند. سوگند خوردن برای کسی. || سوگند دادن کسی را. || کفایت فرانمودن. || کهنه کردن. کهن کردن. فرسوده کردن. پوسانیدن. || اشتر بر سر گور بستن تا بمیرد. || خبر دادن. آگاهانیدن. || آزمودن. || آشکار کردن. || ظاهر کردن بر کسی عذر خود را و قبول کردن او آنرا.
ابلاء. [ اِ ] ( ع مص ) نیکوداشت کردن. || نعمت دادن. احسان. انعام. منت. || دل کسی خوش کردن بسوگند. سوگند خوردن برای کسی. || سوگند دادن کسی را. || کفایت فرانمودن. || کهنه کردن. کهن کردن. فرسوده کردن. پوسانیدن. || اشتر بر سر گور بستن تا بمیرد. || خبر دادن. آگاهانیدن. || آزمودن. || آشکار کردن. || ظاهر کردن بر کسی عذر خود را و قبول کردن او آنرا.
ابلاء. [ اِ ] (ع مص ) نیکوداشت کردن . || نعمت دادن . احسان . انعام . منت . || دل کسی خوش کردن بسوگند. سوگند خوردن برای کسی . || سوگند دادن کسی را. || کفایت فرانمودن . || کهنه کردن . کهن کردن . فرسوده کردن . پوسانیدن . || اشتر بر سر گور بستن تا بمیرد. || خبر دادن . آگاهانیدن . || آزمودن . || آشکار کردن . || ظاهر کردن بر کسی عذر خود را و قبول کردن او آنرا.
کلمات دیگر: