کلمه جو
صفحه اصلی

یاقوت رنگ

فرهنگ فارسی

برنگ یاقوت سرخ

لغت نامه دهخدا

یاقوت رنگ. [ رَ ] ( ص مرکب ) به رنگ یاقوت. سرخ :
داغها چون شاخه های بسد یاقوت رنگ
هر یکی چون ناردانه گشته اندر زیر نار.
فرخی.
مگر چو پرده شرم از میانه بردارد
مرا از آن لب یاقوت رنگ باشد رنگ.
معزی.
سبیکه فروریخت در نای تنگ
برآمد زر سرخ یاقوت رنگ.
نظامی.
براندازدش تخت یاقوت رنگ.
نظامی.
که گلگونه خمر یاقوت رنگ
بشستن نمیرفت از روی سنگ.
سعدی.


کلمات دیگر: