کلمه جو
صفحه اصلی

بارگیر

فارسی به انگلیسی

ship's tonnage, beast of burden

مترادف و متضاد

tonnage (اسم)
گنجایش کشتی برحسب تن، تن شماری، بر حسب شماره تن، بارگیر

فرهنگ فارسی

اسب و شتر را گویند
( اسم ) ۱ - حیوانی که بار را حمل کند باربر . ۲ - ارابه کشتی و اتومبیل باری. ۳ - هودج کجاوه عماری . ۴- ماد. هر حیوان .

فرهنگ معین

(اِ. ص . ) بار برنده ، هر حیوان بارکش .

لغت نامه دهخدا

بارگیر. ( نف مرکب ، اِ مرکب ) اسب و شتر و امثال آن باشد از برای بار کردن و سواری و به عاریت به کسی دادن.( برهان ). اسب و شتر و گاو. ( غیاث ). اسب و شتر و امثال آن. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). اسب. ( مجموعه مترادفات ص 36 ) ( صحاح الفرس : بارگی ). اسب سپاهی که عاریت به کسی دهند. ( ناظم الاطباء ). حیوان که به عاریت دهند.( دِمزن ). شتر. ( ناظم الاطباء ). مرکب. مَحمِل. ( منتهی الارب ). برنشست. ستور باری. ( ناظم الاطباء ). اسب و حیوان بارکش. ( فرهنگ شاهنامه شفق ) : و گویم که من بارگیر محمد رسول اﷲام. ( ترجمه تفسیر طبری ).
چون من دوازدهست ترا اسب بارگیر
لیکن ز خلق نیست جز از تو سوار من.
ناصرخسرو.
مرا گفت چون بارگیری نخواهی
چو از خدمتت نیست روی رهایی.
انوری.
رخت محنت نهم بمنزل عیش
زانکه شد بارگیر شادی لنگ.
مجیر بیلقانی.
بار عتاب او نتوانم کشید از آنک
ما را سزای هودج او بارگیر نیست.
خاقانی.
این چه موکب بود یارب کاندر آمد تازیان
بارگیرش صبحدم بود و جنیبت کش صبا.
خاقانی.
خوش سواریست عمر خاقانی
صیدگه دهر و بارگیر اوقات.
خاقانی.
جهاندار فرمودکآید وزیر
برفتن نشست از بر بارگیر.
نظامی.
و صفی ابوالعلا را استری از بارگیران خاص بفرمود و دستی جامه. ( راحةالصدور راوندی ). و در اوایل ربیعالاول بطالع مبارک مراکب فتح و ظفر بارگیر مراد ساخت. ( جهانگشای جوینی ).
شقاوت برهنه نشاندش چو سیر
نه بارش رها کرد و نه بارگیر.
سعدی ( بوستان ).
و چون مست شوم بر بارگیری از بارگیرهای نوبت سوار شده متوجه خانه خود گردم. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 91 ). و خلعتهای بسیار و بارگیرهای نیکو و چندین تجمل بدو بخشید. ( تاریخ قم ص 215 )....شش نفراز محرمان را فرمود تا هفت بارگیر از طویله خاصه زین کرده به آنجانب دجله برند... ( حبیب السیر چ قدیم طهران ج 3 جزء 3 ص 157 س 25 ). || عموماً بمعنی بارکش از حیوان و انسان و کشتی و امثال آن. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) : و گفت بار حق جز بارگیران خاص ندارند که مذلل کرده مجاهده باشند و ریاضت یافته مشاهده. ( تذکرةالاولیاء عطار ). و رجوع به بارکش شود. || بردارنده بار. || آنکه بار را بروی کسی یا ستور می نهد. || آنکه بار را به روی وی می نهند. || بمجاز آنکه گناه یا تقصیری بر وی وارد می آورند. و مقصر و گناهکار.( ناظم الاطباء ). || هودج و عماری. ( برهان )( دِمزن ) ( آنندراج ). کجاوه. هودج و پالکی. ( ناظم الاطباء ): بارگیر بی قبه ؛ مَحِفَّه. بارگیر باقُبَّه ؛ هودج.هوده و بارگیر که مرکبی است زنان را. سَدَن ؛ پرده یا پرده بارگیر. ( منتهی الارب ). || اسب نااصل که برای بارکشی بکار میرود. ( شعوری ج 1 ورق 161 ).ستوران باربردار باری ، مقابل سواری :

بارگیر. (نف مرکب ، اِ مرکب ) اسب و شتر و امثال آن باشد از برای بار کردن و سواری و به عاریت به کسی دادن .(برهان ). اسب و شتر و گاو. (غیاث ). اسب و شتر و امثال آن . (انجمن آرا) (آنندراج ). اسب . (مجموعه ٔ مترادفات ص 36) (صحاح الفرس : بارگی ). اسب سپاهی که عاریت به کسی دهند. (ناظم الاطباء). حیوان که به عاریت دهند.(دِمزن ). شتر. (ناظم الاطباء). مرکب . مَحمِل . (منتهی الارب ). برنشست . ستور باری . (ناظم الاطباء). اسب و حیوان بارکش . (فرهنگ شاهنامه ٔ شفق ) : و گویم که من بارگیر محمد رسول اﷲام . (ترجمه ٔ تفسیر طبری ).
چون من دوازدهست ترا اسب بارگیر
لیکن ز خلق نیست جز از تو سوار من .

ناصرخسرو.


مرا گفت چون بارگیری نخواهی
چو از خدمتت نیست روی رهایی .

انوری .


رخت محنت نهم بمنزل عیش
زانکه شد بارگیر شادی لنگ .

مجیر بیلقانی .


بار عتاب او نتوانم کشید از آنک
ما را سزای هودج او بارگیر نیست .

خاقانی .


این چه موکب بود یارب کاندر آمد تازیان
بارگیرش صبحدم بود و جنیبت کش صبا.

خاقانی .


خوش سواریست عمر خاقانی
صیدگه دهر و بارگیر اوقات .

خاقانی .


جهاندار فرمودکآید وزیر
برفتن نشست از بر بارگیر.

نظامی .


و صفی ابوالعلا را استری از بارگیران خاص بفرمود و دستی جامه . (راحةالصدور راوندی ). و در اوایل ربیعالاول بطالع مبارک مراکب فتح و ظفر بارگیر مراد ساخت . (جهانگشای جوینی ).
شقاوت برهنه نشاندش چو سیر
نه بارش رها کرد و نه بارگیر.

سعدی (بوستان ).


و چون مست شوم بر بارگیری از بارگیرهای نوبت سوار شده متوجه خانه ٔ خود گردم . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 91). و خلعتهای بسیار و بارگیرهای نیکو و چندین تجمل بدو بخشید. (تاریخ قم ص 215). ...شش نفراز محرمان را فرمود تا هفت بارگیر از طویله ٔ خاصه زین کرده به آنجانب دجله برند... (حبیب السیر چ قدیم طهران ج 3 جزء 3 ص 157 س 25). || عموماً بمعنی بارکش از حیوان و انسان و کشتی و امثال آن . (انجمن آرا) (آنندراج ) : و گفت بار حق جز بارگیران خاص ندارند که مذلل کرده ٔ مجاهده باشند و ریاضت یافته ٔ مشاهده . (تذکرةالاولیاء عطار). و رجوع به بارکش شود. || بردارنده ٔ بار. || آنکه بار را بروی کسی یا ستور می نهد. || آنکه بار را به روی وی می نهند. || بمجاز آنکه گناه یا تقصیری بر وی وارد می آورند. و مقصر و گناهکار.(ناظم الاطباء). || هودج و عماری . (برهان )(دِمزن ) (آنندراج ). کجاوه . هودج و پالکی . (ناظم الاطباء): بارگیر بی قبه ؛ مَحِفَّه . بارگیر باقُبَّه ؛ هودج .هوده و بارگیر که مرکبی است زنان را. سَدَن ؛ پرده یا پرده ٔ بارگیر. (منتهی الارب ). || اسب نااصل که برای بارکشی بکار میرود. (شعوری ج 1 ورق 161).ستوران باربردار باری ، مقابل سواری :
افریقیه صطبل ستوران بارگیر
عموریة گریزگه باز بازیار.

منوچهری .


|| ماده ٔ هر حیوان . (برهان ) (دِمزن ). ماده از هر حیوانی . (ناظم الاطباء). || مادیان . (دِمزن ). || آبستن و حامله . || بارگیرنده . بردارنده ٔ بار. || عاریت دهنده . (ناظم الاطباء). || مظروف . ظرفیت . آنچه در ظرف باشد. آن مقدار که یک یا چند ستور یا عرابه بار تواند داشت : بارگیر این کشتی یکصدخروار است . || نوکر :
مشغول بچوبدار و فراش
مشغول ببارگیر و چیله .
عالی (در هجو خواتین خانجهان بهادر، از آنندراج ).
|| لفظی که در تکلم تکیه کلام بعضی اشخاص است مثل «بلی »، «خیر»، «نگاه میکنی » و «عرض میشود» و غیر آنها که بدون مناسبت مکرر در کلام می آید. محسن تأثیر گوید :
هر جا که هست بیهده گو خوار و ابتر است
چون حرف بارگیر زیاد ومکرر است .

(فرهنگ نظام ).



فرهنگ عمید

۱. بارگیرنده، باربرنده، بردارندۀ بار.
۲. اسب و هر حیوان بارکش.
۳. کشتی، ارابه، اتومبیل، یا هر وسیلۀ نقلیۀ باری.

دانشنامه عمومی

بارگیری است که قابل جدا شدن از قسمت کِشنده وسیله نقلیه باری نباشد.
در صنعت ترابری، بارگیر قسمتی ثابت یا غیر ثابت از وسیله نقلیه باری است که کالا، داخل یا روی آن قرار می گیرد؛ بنابراین بخش پشتی وانت بارها، کامیون ها و تریلی ها بارگیر نام دارد.
بارگیری است که قابل جدا شدن از قسمت کشنده وسیله نقلیه باری باشد.
بارگیر غیر ثابتی است دارای کف پوشیده و بدون دیواره اتاق بار که عموماً برای حمل آهن آلات رول، کالاهای بسته بندی شده و در برخی موارد کانتینر استفاده می شود.
نوعی از بارگیر با بدنه و سقف عایق بندی شده و مجهز به سامانه سردکننده است که عمدتاً برای حمل کالاهای فاسد شدنی به کار می رود.


کلمات دیگر: