کلمه جو
صفحه اصلی

اتراک

فرهنگ فارسی

ترکان، جمع ترک
( اسم ) جمع : ترک ترکان .
ترک کردن

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] ( اِ. ) جِ ترک ، ترکان .

لغت نامه دهخدا

اتراک. [ اَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ تُرک. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ). ج ِ ترکی. تُرک. ترکان : شیاطین اتراک از شیشه ضبط بیرون افتادند و اتراک را از تازیکان جدا کردند. ( جهانگشای جوینی ).
بأبی الذی لاتستطیع لعجبه
ردّالسلام و ان شککت فعج به
ظبی من الأتراک ما ترک الظئا
الحاظه من سلوة لمحبه.
حفید ابی بکربن زهر.
و صاحب غیاث اللغات بنقل از صراح اتراک را مجازاً بمعنی سپاهیان و خودهای آهنی آورده است.

اتراک. [ اِت ْ ت ِ ] ( ع مص ) گذاشتن. ترک کردن. بگذاشتن. ماندن. بماندن.

اتراک . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ تُرک . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). ج ِ ترکی . تُرک . ترکان : شیاطین اتراک از شیشه ٔ ضبط بیرون افتادند و اتراک را از تازیکان جدا کردند. (جهانگشای جوینی ).
بأبی الذی لاتستطیع لعجبه
ردّالسلام و ان شککت فعج به
ظبی من الأتراک ما ترک الظئا
الحاظه من سلوة لمحبه .

حفید ابی بکربن زهر.


و صاحب غیاث اللغات بنقل از صراح اتراک را مجازاً بمعنی سپاهیان و خودهای آهنی آورده است .

اتراک . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) گذاشتن . ترک کردن . بگذاشتن . ماندن . بماندن .


فرهنگ عمید

= ترک

ترک#NAME?



کلمات دیگر: