کلمه جو
صفحه اصلی

بار امدن

فرهنگ معین

( بار آمدن ) (مَ دَ ) (مص ل . ) تربیت شدن (چه خوب چه بد ).

لغت نامه دهخدا

( بار آمدن ) بار آمدن. [ م َ دَ ] ( مص مرکب ) تربیت شدن. پرورده شدن. پرورش یافتن. بزرگ شدن :این طفل بد بار آمده است. مگر پشت تاپو بار آمدی ؟

پیشنهاد کاربران

یعنی ب ثمر رسیدن.

محصول دادن

من نفهمیدم کجا یعنی به ثمر رساندن

به ثمر رسیدن


به ثمر رساندن

بار آمدن: ثمر دادن
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۱۹ ) .


کلمات دیگر: