ابوالعجب. [ اَ بُل ْ ع َ ج َ ] ( ع ص مرکب ، اِ مرکب ) خداوند شگفتی. ( قاضی محمد دهار ). مشعوذی. ( اساس البلاغه زمخشری ). مشعبد. حقه باز. تردست. چشمبند. بوالعجب. بُلعجب. و منصور ابوالعجب یکی از آنان است که برای معتمد خلیفه بازی کرده و ابن الندیم صاحب الفهرست نیز لعب حقه او دیده است. و رجوع به بلعجب شود.