هاز. (فعل امر) یعنی بدان ، به زبان پارسیان . (اوبهی ). بدان ، یعنی بزیان مسپار. قریع گوید : ای پسر جور مکن کارک ما دار بساز به از این کن نظر و حال من و خویش به هاز.
(از لغت فرس ص 187).
رجوع به هازیدن شود.
هاز. ( اِ ) گیسوی تابداده و بافته. ( ناظم الاطباء ). هاز. ( فعل امر ) یعنی بدان ، به زبان پارسیان. ( اوبهی ). بدان ، یعنی بزیان مسپار. قریع گوید : ای پسر جور مکن کارک ما دار بساز به از این کن نظر و حال من و خویش به هاز.